دیپلماسی جریان انحرافی به کدام سو میرود؟!
دیپلماسی جریان انحرافی به کدام سو میرود؟!
سیر تحولات منطقهی خاورمیانه عربی و شمال آفریقا در چند ماه اخیر،بیشتر نگاههای دنیا را معطوف به خود کرده است، جریانی که با تعبیر رهبر معظم انقلاب(مدظلهالعالی) ازآن با عنوان «بیداری اسلامی» میتوان یاد نمود. نکتهی جالب و وجه مشترک حکومتهایی که اکنون در مواجه ملت معترض و خشمگین خود قرارگرفتهاند، وابستگی به نظام سلطه،بیاعتنایی به خواست ملتها، تمایل به سازش بااشغالگران قدس و نیز اسلام ستیزی حاکمان این کشورهاست و این دقیقاً نقطهی مقابل آرمانهایی است که نظام اسلامی منادی آن است .
در این میان مقایسهی تطبیقی روند تحولات منطقه و نیز چارچوب گفتمانی «بیداری اسلامی» که منبعث ازاندیشهی امام راحل(ره) است با برخی رویکردهای دیپلماتیک داخل میتواند در واکاوی سمت و سوی اندیشههای انحرافی و در عین حال خطرناک درحوزهی سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران مؤثر باشد. باتوجه به اصول و سیاستهای کلی نظام جمهوری اسلامی و نیز منافع ملی، لازم مینمود دستگاه سیاست خارجی کشور، با هدف مهار رویکردهای نظام سلطه و دست نشاندههایش در منطقه و نیز بهره گیری از «قدرت نرم» تولید شده ازپیوندهای اسلامی-آرمانی ملتهای منطقه با اندیشهی بیداری اسلامی برآمده از انقلاب اسلامی، روابط خود را با کشورهای منطقه از جمله رژیمهای همپیمان غرب به گونهای تنظیم نماید که از یک سو امید ملتها در محوریت جمهوری اسلامی ایران در منطقه، به عنوان ام القرای جهان اسلام حفظ و تثبیت گردد و از سویی با حضور جمهوری اسلامی به عنوان بازیگر مهم منطقهای،به تدریج از میدان نفوذ غرب کاسته شده و عرصهی بر جریان سازش،تنگتر گردد.
اما با این حال در مقاطعی ازعملکرد دستگاه دیپلماتیک کشور مشاهده شد که برخی منافع زودگذر موجب کمرنگ شدن و غفلت از برخی سیاستهای کلی شده است.
واکاوی دقیق در رویکردها ومناسبات دیپلماتیک نشان میدهد جریانی که بیشتردر ساحت فرهنگی و اجتماعی به دنبال ارایهی دیدگاههای شاذاندیشانه وچالش برانگیز بوده و در دورهی دولت نهم بر محور شخص یکی ازمعاونان رییس جمهور عرض اندام مینمود، به تدریج در اواخر عمر دولت نهم جسارت ظهور و بروز در عرصهی دیپلماتیک را به خود داد. موضع عجیب و در عین حال مشکوک «دوستی با غاصبان فلسطین» که به ظاهردر قالب دیپلماسی عمومی فرهنگی ارایه میشد، نمایانترین جلوهی رویکرد این جریان منحرف در عرصهیسیاست خارجی بود که البته با موضع قاطع و روشن رهبر معظم انقلاب در آن مقطع،خنثی گردید.
در آغازین روزهای دولت دهم، این جریان به تدریج توانست حوزهی نفوذ عناصر وابسته به خود را دردستگاههای گوناگون دولتی عمق بخشد و حضور عنصر محوری این جریان در دفتر دومین مقام کشور امکان بسط نفوذ و توسعه طلبی بیشتر را در پیش روی آن قرار داد. حوادث بعدی نشان داد این جریان به سکان حوزهی سیاست خارجی بیش ازپیش امید بسته است. سناریوی بعدی این جریان، بروز اختلالی داخلی در ساختاردیپلماتیک کشور بود با عنوان «فرستادگان ویژهی رییس جمهور» که از رهبر معظم انقلاب(مدظلهالعالی) از آن به عنوان «موازیکاری در سیاست خارجی» یاد کرده وآشکارا در دیدار باهیأت دولت در شهریور ماه سال گذشته نسبت به آن هشدار دادند. پس از تصریح معظم له درمخالفت با این اقدام، این جریان مجبور به عقب نشینی شد و با تغییر عنوان «فرستاده» به «مشاور» کوشید همین سناریو را در قالبی دیگر ادامه دهد.
در این مقطع،نوع رویکرد این جریان به «معادله و بازیگران منطقهی خاورمیانه» و «منازعهی سازش- مقاومت» قابل توجه بود. علیرغم شعارها و رویکرددولت نهم در حمایت از محور مقاومت، متأسفانه جریان موازی سیاست خارجی (که بعضاً از آن به عنوان دیپلماسی دفتر یاد میگردید) در جهتی مغایر با این سیاست راهبردی حرکت مینمود که جلوهی بارز آن را در رفتو آمدهای دیپلماتیک ومناسبات با کشورهای محور جریان سازش،میتوان دید.
9مهر ماه سال 1389 رسانهها خبراز سفر «حمیدرضا بقایی»، معاون اجرایی کنونی رییس جمهور و ریاست وقت سازمان میراث فرهنگی، صنایع دستی و گردشگری (که علاوه بر آن جزمشاوران سیاست خارجی رییس جمهور نیزاست) به مصر دادند. منابع خبری هدف از این سفر را گسترش زمینههای مشترک همکاری از جملهایجاد پرواز تهران- قاهره و توسعهی گردشگری اعلام کردند. این در حالی بود که مصر در زمان حسنی مبارک از جمله مهمترین همپیمانان رژیم صهیونیستی و محور جریان سازش در منطقه به شمار میآمد.
5 روز بعد،زمانی که بقایی در حال بازگشت به ایران بود، موافقتنامهی هوایی ایران و مصر را ازنظر اقتصادی یکی از ارزشمندترین توافقها دانست و افزود:« این موافقتنامه فتح بابی برای ارتقای همکاریهای دو کشور است.« اوهمچنین گفت: «با توجه به شرایط جهانی، بستن این موافقتنامه که کاملاً برنامهریزی و کارشناسی شده بود، یکی ازدستآوردهای ایران باهمکاری جمهوری عربی مصر بهشمار میآید و گامی برای نزدیکتر شدن ارتباطهای دوکشور است. این اقدام، یک پیروزی خوب در حوزهی دیپلماتیک بهشمار میآید وامیدواریم در ادامه، ارتباط خوبی را با مردم مصر برقرارکنیم».[1]
وی در پاسخ به پرسش خبرنگاری دربارهی اینکه با توجه به نبود تعاملات دیپلماتیک بین دو کشور و مشکل صدور روادید برای اتباع دو کشور، این پروازها چگونه قرار است،برقرار شود؟ اظهارداشت:«ما مشکل خاصی در روادید نداریم، خط پروازی که برقرارشود، گام بعدی ارایهی روادید به اتباع ایرانی ومصری است. گام نخست، خط هوایی بود که بایددایم شود و با توجه به امضای تفاهمنامه، این اراده در دو کشور وجود دارد»[2]
مشاور رییسجمهور در امور آسیا همچنین در واکنش به اظهارنظرهای سخنگوی وزارت امور خارجه مبنی بر اینکه برقراری پروازهای مستقیم بین ایران- مصر به مقدماتی نیاز دارد،اظهار داشت:«این موافقتنامه کاملاً رسمی بین دو دولت امضا شد هو هیأت ایرانی به دعوت رسمی وزیر هوانوردی مصر به این کشور سفر کرده بود و شاید این نخستین و تنها سفر رسمی هیأت ایرانی به دعوت یک مقام مسؤول مصری در این سالها بوده است.«
دبیر شورای عالی مناطق آزاد وویژهی اقتصادی کشور همچنین در پاسخ به این پرسش که چرا شما بهعنوان نمایندهی ایران برای امضای این قرارداد به مصر سفر کردید؟چنین پاسخ داد:«ما از قبل مذاکراتی را با طرف مصری آغاز کرده بودیم که برای برقراری ارتباط هواپیمایی کیشایر با یکی از شرکتهای هواپیمایی مصر بود وبرای اینکه در حوزههای دیگر مذاکراتی داشته باشیم، این سفر را انجام دادیم. ضمن آنکه دعوت رسمی هم از شخص من صورت گرفته بود».
البته اظهارنظرهای بقایی به همین جا ختم نمیگردد. ایشان3ماه بعد هم یعنی در 13 دی ماه 1389 در مصاحبه با شبکهی خبری«العالم»از سرگیری روابط با رژیم مصر را افتخار خود میداند ومیگوید: «سفر من به مصر نخستین سفر رسمی یکی ازمقامهای جمهوری اسلامی ایران به مصر بعد از گذشت 30 سال بوده است،البته پیش از این مسؤولان ایران به مصر سفر کرده بودند اما هدف آن سفرها شرکت دراجلاسهای بینالمللی بود که در مصر برگزار میشد نه به دعوت دولت مصر؛اماسفر من نخستین سفری بود که یکی از مسؤولین ایران به دعوت رسمی«سپهبد احمد شفیق»، وزیر هوانوردی مصرصورت گرفت».[3]
بقایی با بیان اینکه روابط میان مصر و ایران روابطی ویژه است، خاطرنشان کرد: «مصر کشوری قدرتمند از لحاظ اجتماعی،فرهنگی و دینی در منطقه است و به لحاظ فرهنگی و تاریخی ارتباطات ویژهای از گذشته میان ما و مصروجود داشته است. مردم مصر هم به ایران علاقهمندند و همین مسأله در ایران هم وجود دارد و مردم ایران نسبت به مردم مصر و تاریخ فرهنگ این کشورعلاقهمند هستند.» وی البته هیچ اشارهای به این موضع نمینماید که چه ارتباطی میتواند میان رژیم دیکتاتوری و مردم مصر وجودداشته باشد؟
بقایی همچنین با طرح این موضوع که «تلاش ما ومسؤولان مصری برپایهی توسعهی روابط در همهی زمینهها استوار است.» بی توجه به رویکرد محور سازشکار منطقه که در رأس آن رژیم مصر قرار دارد مدعی میگردد: «مخالف، حسود و دشمن اصلی چنین ارتباطی میان ایران ومصر در درجهی نخست، رژیم صهیونیستی است. (!)»
چندی بعد،رسانهها خبر از سفر «اسفندیار رحیممشایی)«رییس دفتر رییس جمهور و مشاور وی در امور خاورمیانه) به «پادشاهی اردن هاشمی» (دیگر کشور شاخص محورسازش) را میدهند. گفته میشد رحیممشایی حامل پیام رییس جمهور برای عبدالله دوم (پادشاه این کشور) است. بعدها روشن شد یکی از محورهای مطرح شده در این سفر دعوت رسمی پادشاه اردن برای حضور در ایران بوده است. هرچند از متن و محتوای مذاکرات رحیممشایی در اردن خبر چندی منتشر نشد، اما حاشیهی پررنگی که موجب غفلت از اصل این سفر شد، ماجرای عزل یکبارهی»منوچهر متکی »( وزیر امور خارجه) در سفر سنگال وحین مأموریت بود. عزلی که گفته میشد در پاسخ به اعتراض متکی به روند موازی کاری درسیاست خارجی و نیز تلاش او برای اطلاع یافتن از مذاکرات مشایی در اردن انجام گرفت!
با عزل متکی، «علی اکبر صالحی» که سرپرستی وزارت خارجه را بر عهده گرفته بود، درجلسهی تودیع و معارفهاش گسترش روابط با پادشاهی عربستان سعودی را (دیگر کشور شاخص محور سازش) اولویت جدید دستگاه دیپلماسی کشور دانست و گفت:«عربستان مستحق داشتن رابطهی ویژهی سیاسی با ایران است. ایران و عربستان دو کشور مؤثر در جهان اسلام و منطقه هستند که با همکاری یکدیگرمیتوانند بسیاری از مشکلات منطقه و دنیای اسلام را حل و فصل کنند.«
تمایل مدیر جدید دستگاه دیپلماسی به دخالت دادن بیشترعربستان در معادلات منطقهای،زمانی روشن شد که او در سفر به ترکیه و در زمانی که مذاکرات سوری-سعودی برای حل وفصل مسایل لبنان به شکست انجامیده و دولت حریری با استعفای وزرای طیف مقاومت سقوط کرده بود، اظهار امیدواری نمود که مسایل داخلی لبنان ازراه مذاکرات منطقهای (!) حل شود و این در حالی بود که دولت سوریه نیز دیگر اعتماد چندانی به سران سعودی در مذاکرات نداشت!
اما سفر حمیدرضا بقایی به یمن )که اکنون خیابانهای آن همه روزه شاهداعتراضهای مردمی است) در روزهای پایانی دی ماه سال گذشته، نیز قابل تأمل است. در 29دی ماه 1389 رسانهها گزارش دادند که بقایی وارد«صنعا»ـپایتخت یمن ـ شد تا پیام رییس جمهور کشورمان را به«علی عبدالله صالح»ـ رییس جمهور دیکتاتور یمن- تقدیم کند.بقایی خود در خصوص این پیام گفت:« این پیام در خصوص روابط برادرانهی دو کشور برادر و راههای تقویت وتوسعهی آن در زمینههای مختلف وحایز اهمیت مشترک است»و مدعی شد: «یمن و ایران از سالیان سال روابط خوبی با هم در تمامی زمینههاداشتهاند. یمن یکی از دولتهای مهم در خاورمیانه و مورد توجه ایران است.«
بقایی با بیان اینکه «یمن کشوری مهم است که همواره در مجامع بینالمللی از ایران حمایت کردهاست.» به طور غیر مستقیم حرکتهای آزادیبخش در این کشور را نفی کرده و گفت: «مانیز اعتقاد داریم که یمن باید کشور متحد، یکپارچه و آرام باشد وباید کمک کنیم تا این کشور هم در عرصههای بینالمللی موفق باشد.«
وی در اظهاراتی شگفت انگیز مردم کشورهای مرتجع را در کنار حاکمان این کشورها خواند و افزود: «مردم کشورهای عربی وبه تبع آنان مسؤولان این کشورها به این میاندیشند که ایران را به عنوان یاور و همراه در کنار خود احساس کنند،البته کسانی که نیتهای خاصی در منطقه دارند ایران را به عنوان مانعی در برابر خود تلقی میکنند ونمونهی آن مسألهی یمن است.» این اقدامها و اظهار نظرها در حالی از سوی جریان موازی دیپلماسی دنبال میشد که دولت«علی عبدالله صالح» دریمن به واسطهی قرابت ویژهای که به حکام عربستان سعودی و مصر و به طورکلی محور سازش داشت، مواضع خصمانهای در قبال جمهوری اسلامی ایران اتخاذ نموده بود و حتی در جریان فتنهی 88 نام یکی از خیابانهای صنعارا از «ایران» به «ندا آقا سلطان» تغییر داد!
با نیم نگاهی به بخشی از مواضع و رویکردهای موازی کاران عرصهی سایت خارجی کشور، این پرسش پدید میآید که چرا ولع و تمایل شدیدی برای ارتقای روابط با کشورهایی که به طور آشکارا مخالفت خود را با مواضع و اصول جمهوری اسلامی ایران ابراز داشته و دقیقاً طیف مقابل و رقیب محور مقاومت را شکل میدهند، به وجود آمده است؟ این در حالی است که این رویکرد در تقابل جدی با مواضع پیش گفتهی رییس جمهور محترم و اندیشههای نورانی امام راحل(ره) که نقشهی راه سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران است، قرار دارد.
با وقوع جنبش «بیداری اسلامی» درمنطقهی شمال آفریقا و خاورمیانهی عربی، این امید میرفت که این جریان با پی بردن به اشتباه استراتژیک خود در نزدیکی به جریان سازش،قدری در مواضع و رویکرد دیپلماتیک خود تجدید نظر نماید اما نه تنها چنین نشد بلکه ولع عناصر محوری این جریان به خودنمایی وارایهی تحلیلهای شاذاندیشانه در حوزهی سیاست خارجی منجر به اعلام عمومی دعوت از پادشاه اردن در آخرین روزهای سال 1389 شد و متأسفانه رییس جمهور محترم نیز با دفاع از این حرکت به ارایهی توجیهی غیرکارشناسی پرداختند که گمان میرود حاصل تصمیم سازی و ساخته و پرداختهیاتاق فکر این جریان باشد،هرچند که با برخورد غیرمحترمانهی مسؤولان اردنی، این مسأله در عمل منتفی گردید.
در همین اوان بود که خبرهایی غیررسمی مبنی بر وجود نگاهی در درون دولت مبتنی بر تحلیلی خاص در خصوص تحولات منطقه منتشر میشد. گفته میشد جریان انحرافی معتقد است که در پشت صحنهی تحولات منطقه دست «نظام سلطه» دیده میشود و البته هیچ گاه قرینه یا استدلال محکمی برای اثبات این تحلیل ارایه نگردید.
این خبر وقتی قطعی شد که درآخرین روزهای فروردین سال جاری (همان زمان که خبر برکناری و سپس بازگشت حیدر مصلحی به وزارت اطلاعات مطرح شد) پایگاه اطلاع رسانی دولت به نقل از اسفندیار رحیم مشایی اعلام نمود: «نظام سلطه تلاش دارد با مدیریت تحولات منطقه، امنیت و منافع ملی ما رابه مخاطره بیندازد. مشایی ضمن تأکیدبراینکه«تحولات منطقه را باید به عنوان یک سناریوی کلی و به صورت فرآیندی تحلیل کنیم»، افزود: «نمیتوان با قاطعیت نتیجه بگیریم که خواسته و افق آرمان مردم این کشورها دقیقاً همان مطالبات و خواستههای ملت ایران است. ابعادتحولات و قیامهای مردم منطقه علیه استبداد و استکبار را باید با علم به قصد و طرح قدرتهای بزرگ برای تسلط به منطقه تحلیل کرد و در لایههای پایین تحولات متوقف نشویم».[4]
اوهمچنین تعریضی به دیگر دستگاههای مسؤول در این حوزه نمود و تلویحاً تلاش نمود برکناری وزیر اطلاعات را به این مسایل مرتبط سازد:«دستگاههای مسؤول ما باید در اسرع وقت ضعفهای اطلاعاتی و ارتباطی خود رادر خصوص تحولات منطقه جبران کنند، زیرا نداشتن اخبار و تحلیل صحیح و دقیق دربارهی هر یک از این کشورها و ارتباط همهی این رویدادها با طرح کلان سلطه گران، ما را در موضعگیریها و تصمیمگیریها به اشتباه خواهد انداخت».[5]
این در حالی بود که اول؛بیانات رهبر معظم انقلاب اسلامی در خصوص ماهیت جنبش بیداری در منطقه روشن و واضح است و از سوی دیگر صاحب نظران برغافلگیری و سراسیمگی آمریکا و استکبار جهانی در پی تحولات منطقه اتفاق نظر دارند.
آنچه واضح است، اینگونه تحلیلها با اهداف خاص و در ادامهی سناریوهای قبلی این جریان در حوزههای سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی میباشد. با ارایه اینگونه تحلیلها در پی تضعیف عملکرد سایر دستگاههای متولی و ایجاد فضا برای اثبات نظریههای بیپایه و اساس خویش هستند؛ به خصوص در مورد روند تحولات منطقه و جایگاه ایران، این پیام به مردم منطقه ارسال میشود که؛ « ایران، دیگر حامی شما نیست و اتفاقاً بر عکس! ایران حامی قدرتهای دیکتاتور است!» و این کژاندیشی به قدری واضح است که دلیل غلط بودن این تحلیلها را میتوان در گفتار سران و استراتژیستهای نظام سلطه و رژیم صهیونیستی مبنی بر تأثیرگذاری انقلاب اسلامی در تحولات منطقه و افزایش قدرت نرم جمهوری اسلامی ایران جستجو کرد.
در نتیجه، تحلیلهای مذکور از جانب این جریان کاملاً بر خلاف واقعیتها و با پشتوانه فکری و اهداف خاص این گروه ارایه میشود و در صدد خاموش کردن شعلههای مقاومت و بیداری اسلامی در منطقه، این باراز درون امالقرا و یا حداقل دلسرد کردن انقلابیون و قطع ارتباطات استراتژیک است.
در این جا باید به کلام واندیشههای خداباورانهی امام راحل(ره) که دولت نهم و دهم نیز با شعار احیای اندیشهها و آرمانهای آن پیر سفرکرده بر سر کار آمد، مراجعه نماییم تا چراغ راه ما و دولت مردان باشد و مانعی از هرگونه اشتباه آرمانی وراهبردی گردد. مروری بر اندیشهها وخواستههای آن پیر سفر کرده میتواند یادآور ارزشهای اساسی انقلاب در حوزهی سایت خارجی باشد. آن گاه که ایشان مشکل اصلی جهان اسلام را حکومتهای دست نشانده و مرتجع منطقه میدانند: «مشکل مسلمین، حکومتهای مسلمین است. این حکومتها هستند که مسلمین را به این روز رساندهاند. ملتها مشکل مسلمین نیستند. ملتها با آن فطرت ذاتی که دارند،میتوانندمسایل را حل کنند، لکن مشکل، دولتها هستند. شما سرتاسر ممالک اسلامی را وقتی که ملاحظه کنید کم جایی را میتوانید پیدا بکنید که مشکلاتشان به واسطهی حکومتهایشان ایجاد نشدهاست. این حکومتهاهستند که به واسطهی روابطشان با ابر قدرتها وسرسپردگیشان با ابرقدرتهای چپ و راست، مشکلات را برای ما و همه مسلمین ایجادکردهاند. اگر این مشکل از پیش پای مسلمین برداشتهشود، مسلمین به آمالخودشان خواهند رسید و راهحلّش به دست ملتهاست».{۶]
و گاه هم به صراحت از برخی سران مرتجع نام برده و کشورهای منطقه و ملتها را از همراهی با آنها بر حذر میدارند:«من نصیحت برادرانه به شما میکنم که کاری نکنید که قرآن کریم برای برخورد با شماتکلیف نماید و ما به حکم خدا با شما رفتار کنیم؛ و یقین بدانید که امثال حسنی مبارک مصری و حسین اردنی و دیگر هم جنایتکاران آنان برای شما نفعی ندارند و دین و دنیای شما را تباه میکنند؛ و اگر با نشستهای خود بخواهید طرح کمپ دیوید یا فهد را که مردهاند، زنده کنید؛ که ما خطر بزرگ برای کشورهای اسلامی به خصوص حرمین شریفین میدانیم».[7]و یا آن که چنین نقشهی محور سازش را افشا مینمایند: «بر ما و هر مسلمانی واجب است طرحهایی از قبیل طرح سادات و فهد را رد کند. بر ما واجب است که اینگونه طرحها راکه به نفع مستضعفین نیست محکوم نماییم. امروز از خطرناکترین امور، طرح کمپ دیوید وطرح فهد است که اسراییل و جنایات او را تحکیم میکند. این طرحهاموجب اختلاف شد و راه را برای اسراییل بازکرد».(8]
--------------------------------------------------------------------------------
پی نوشت:
[1] خبرگزاری ایسنا، 14/7/1389
[2] همان
[3] مصاحبه با العالم، 13/10/1389
[4] پایگاه اطلاع رسانی دولت، 28/1/1390
[5] همان
[6] صحیفهی نور، ج13، ص 84
[7] صحیفهی امام ، ج 16، ص 257
[8] بیانات امام، 6/8/1360
بازتاب همین یادداشت: