بررسی مطالبات و انتظارات رهبر معظم انقلاب اسلامی از دانشجویان در سال 86
بررسی مطالبات و انتظارات رهبر معظم انقلاب اسلامی از دانشجویان در سال 86
سال ۱۳۸۶ هم به پایان رسید و البته در این سال رهبر معظم انقلاب در دیدارهای گوناگونی که با دانشجویان و تشکلهای دانشجویی داشتند نکات و انتظارات خویش از جنبش دانشجویی را مطرح نمودند. در این نوشتار سعی نمودند چکیده و محور مهمترین این مطالبات و انتظارات را استخراج نمایم. به امید آن که بنده و همه دانشجویان جبهه انقلاب توفیق عمل به منویات معظم له را بیابیم.
مطالبه گری و آرمانگرایی را حفظ کنید:
جوان باید مطالبه کند، باید احساس کند که این مطالبه سودمند است، ثمربخش است؛ و تشویق بشود بر این مطالبه و باید احساس کند که او فقط مسئولیتش طرح سؤال و پرتاب کردن یک شعار نیست، که بگوید خوب، ما کار خودمان را کردیم؛ نه، پیگیرى کردن، مطالعه کردن، دربارهى مسئله اندیشیدن، آن را پخته کردن، راهِ کارِ اجرائى را براى آن جستجو کردن، براى طرحش با مراکز دستاندرکار و مجرى تلاش کردن و فعالیت کردن و بالاخره خود وارد میدان کار شدن، اینها جزء وظایف و تکالیف جوان ماست که این را هم بایستى جوان ما درک کند؛ در کنار آن مطالبه و طلبگارى و مدعا داشتن که عرض کردیم[1].
یک توصیهى دیگر، مسألهى حفظ اصول و روحیهى آرمانگرایى است. شما محافظهکار نشوید. ممکن است گذشت سن، بعضىها را محافظهکار کند؛ اما موتور حرکت، جوانى است. جوان ما نباید محافظهکار شود. جوان باید آرمانگرا باشد. از آرمانها کوتاه نیائید. آرمانها را بخواهید، قلهها را بطلبید، تا یقین بکنیم که به نیمه راه لااقل خواهیم رسید. البته اگر قله را بطلبید، بنده یقین میکنم به خود قله هم خواهید رسید. روحیهى آرمانگرایى را که از جملهى مصادیق روحیهى آرمانگرایى، تمسک به اصول و مبانى فکرى است، از دست ندهید.[2]
بدانید که خواست و پیگیرى شما اثر دارد. این تصور غلط نبادا به ذهن بیاید که چه فایده دارد؛ نخیر، کاملاً فایده دارد. اگر مثلاً شعار عدالتخواهى که حالا یک مسئولى این را بر زبان آورده، گفته میشد، بعد هم تمام میشد، کسى در جامعه پرچم عدالتخواهى را به دست نمیگرفت. مطمئن باشید یک دولت عدالتخواه و یک گفتمان عدالتخواهى مثل امروز به وجود نمىآمد. شماها کردید؛ کار شما جوانها بود؛ به عنوان جنبش عدالتخواهى، به عنوان طرح مسئلهى عدالتخواهى - نمیخواهم حالا به یک تشکیلات خاص اشاره کنم - این را در دانشگاهها جوانهاى مؤمن، جوانهاى متعهد، جوانهاى بامسئولیت مطرح کردند، گفتند؛ وقتى تکرار شد، به شکل یک گفتمان عمومى درمىآید و نتیجهاش را در گزینشهاى مردم، در جهتگیریهاى مردم، در شعارهاى مردم، در انتخابات مردم، نشان میدهد. بنابراین شما یک گام جلو آمدید. من مىبینم بعضى از دوستان دانشجو - حالا چه در این جلسه، چه شاید بیش از این؛ در ارتباطات دیگرى که با من گرفته میشود - نسبت به برخى از مسائل مربوط به عدالت و رفع تبعیض و مبارزهى با فساد، در ذهنشان سؤالاتى مطرح میشود که خوب حالا چى که دائم گفتیم. بله، گفتید و شد؛ منتها این انتظار که همهى آنچه را که ما خواستیم، در کوتاهمدت تحقق پیدا کند، عملى نیست؛ در هیچ شرائطى در کوتاهمدت، آرمانهاى بزرگ تحقق پیدا نمیکند. آرمانهاى بزرگ احتیاج به استمرار عمل دارد. کار را بایستى به صورت پیگیر دنبال کرد و از آن مأیوس نشد تا به نتیجه برسد.[3]
محافظهکار نشوید؛ ولى هوشیار هم باشید:
من، شما دانشجوهاى بسیجى را توصیه مىکنم به این که محافظهکار نشوید و همواره دانشجو و بسیجى - به همان معناى مثبت و پُرخون و پُرتپش - باقى بمانید. البته دنبالهى این که مىگوئیم «محافظهکار نشوید» این است که «ولى هوشیار هم باشید». کاملاً هوشیار باشید. شعار مىدهید: دانشجو بیدار است! بله، همین توقع هست؛ من مىخواهم به شما عرض بکنم: بیدار باشید. بیدارى دانشجو هم فقط بیزارى از امریکا نیست. امریکا چیست؟ امریکا به معناى یک منطقهى جغرافیایى یا یک ملت مطرح است؟ یا نه، به عنوان یک حجم و هویت سیاسى، امنیتى، تشکیلاتى، فرهنگى که به چشم دیده نمىشود؟ آن هم تشکیلاتى با پشتوانهى عظیم مالى و تجربهى فراوان در کار تبلیغات و جنگ روانى. بیزارى از این، بیدارى مضاعف لازم دارد. مثل بیدارى در میدان جنگ نظامى نیست که شما اگر در سنگر بیدار باشید، به مجردى که دشمن کوچکترین تحرکى نشان داد، او را هدف قرار بدهید. در جنگ فرهنگى، در جنگ سیاسى، در جنگ امنیتى، تحرک دشمن را درست نمىتوان دید. گاهى اوقات، دشمن کار را به گونهاى ترتیب مىدهد که حرف حقى، از زبان یک نفر صادر بشود! دشمن ناحق و باطل است، پس چرا مىخواهد این حرف حق از زبان آن شخص صادر بشود؟ چون مىخواهد پازل خودش را کامل کند. این پازل از صد یا دویست قطعه تشکیل شده؛ یک قطعهاش هم همین حرف حقى است که آن شخص باید بزند تا این پازل را کامل کند! اینجا این حرف حق را نباید زد. پازل دشمن را کامل نباید کرد. در این حد هوشیارى لازم است! بله، وارد سیاست بشوید و فکرِ سیاسى کنید؛ اما بسیار هوشیار. دشمن نباید بتواند از هیچ حرکت و اظهار و موضعگیرى شما استفاده کند. این، اصل اول و یک خط قرمز است.
چهطور دشمن را بشناسیم؟ چهطور تمایلات او را کشف کنیم؟ چهطور بفهمیم که این کار به نفع دشمن یا به ضرر دشمن است؟ این همان نقطهى اساسى است. این همان جایى است که به اهتمام کامل، مطلقاً سهلانگارى نکردن و هوشیارى و بیدارى کامل احتیاج دارد. اگر هم در جایى براى انسان مطلب روشن نیست، آن جا نباید حرکت کند. اگر دیدید زیر پا محکم است، پا بگذارید؛ اگر دیدید مشکوک است، پا نگذارید. بنابراین محافظهکار نباشید، اما هوشیار باشید؛ این، آن خط سیاسى است. البته سخت است و آسان نیست؛ اما شما هم مرد کارِ سختید؛ بسیجى هستید و باید این کار سخت را به عهده بگیرید.[4]
اعتماد به نفس:
چیزهائى که این اعتماد به نفس را ضعیف میکند، باید از آن اجتناب شود؛ بخصوص نخبگان، که بعضى از اینها را من گفتم؛ خودتان فکر کنید، رویش مطالعه کنید؛ چیزهائى که این اعتماد به نفس را تقویت میکند، اینها را باید برجسته کنید؛ شما در نشریات دانشجوئى، استاد در سر کلاس، دانشجوها در تشکلهاى دانشجوئى، دانشجوها در محیط اثرگذارى خودشان.[5]
اثرگذار دانشجویی چگونه است؟
اثرگذارى دانشجوئى بیش از آنچه که با مشورتدهى به مسئولین باشد، با جهتدهى به عناصر انسانى در نیروهاى تحت تأثیر است. شما در خانوادهتان میتوانید اثر بگذارید؛ روى برادر و خواهرتان میتوانید اثر بگذارید؛ روى پدر و مادرتان میتوانید اثر بگذارید. در محیط زندگى خودتان، روى فامیل، روى دوست، روى همبازى در ورزش میتوانید اثر بگذارید؛ اثر به زبان، اثر به منش، اثر به رفتار. این بهترین توفیق و پیروزى براى دانشجوست؛ اثرگذارى در محیطهائى که میتواند در آن اثرگذارى بکند. البته بعضى محیطها از این هم بیشتر است. بخصوص شما جوانید؛ این جوانى را قدر بدانید؛ این حوصله و نشاط جوانى را قدر بدانید. ماها در دوران اختناق - حالا نباید خیلى از خودمان بگوئیم؛ شماها از آن وقت ماها خیلى جلوترید؛ اما حالا بد نیست این را هم بدانید - که به سن حالاهاى شما بودیم، جوان بودیم، وضعیت از لحاظ امنیتى یا غیره طورى بود که نمیشد رفت یک جائى نشست؛ وقتى مجبور بودیم یک جائى صحبت کنیم، سه ساعت، چهار ساعت سر پا به بحث و تبادل نظر و گفتن و شنفتن میگذشت! جوان نیرو دارد، نشاط دارد، توانائى دارد؛ میتواند با پشتوانهى همین نیروى جوانى خود اثرگذارى کند. پس عوامل تضعیف اعتماد به نفس را بایستى هرچه میتوانیم، حذف کنیم؛ عوامل تقویت اعتماد به نفس را هرچه میتوانیم، تقویت کنیم. [6]
تحمل و مداراى سیاسى لازم است:
در محیط دانشگاه، تحمل و مداراى سیاسى لازم است. تشکلهاى دانشجوئى نسبت به هم مداراى سیاسى داشته باشند؛ تحمل سیاسى داشته باشند. درگیر کردن مجموعههاى دانشجوئى با هم، نقشهى خطرناکى است که کشیده شده است؛ این نقشه را کشیدهاند. باید مراقب باشید. میخواهند تشکلهاى دانشجوئى را به جان هم بیندازند. ما همین اواخر شاهد بودیم که در چندتا دانشگاه داشتند این کار را میکردند. البته دانشجویان عاقل و با شعور و بلوغِ سیاسى نگذاشتند این اتفاق بیفتد. اما نقشه این است. راه مواجههاش هم همین است که مجموعههاى دانشجوئى، افراد دانشجوئى و تشکلهاى دانشجوئى، حالت مدارا و تحمل داشته باشند.[7]
نقادی منصفانه و نقدپذیری متواضعانه:
در محیط دانشگاه، محیط دانشجوئى، نقد منصفانه و متقابلاً نقدپذیرىمتواضعانه هر دو لازم است. جوان، آن هم دانشجو، در محیط علمى باید ذهنش و زبانش باز باشد؛ نقد کند؛ البته منصفانه باشد. نقد را با عیبجوئى و با عصبانیت و با بهانهگیرى نباید اشتباه کرد؛ اما نقادى باید کرد. در عین حال نقدپذیر هم باید بود. دیگران هم اگر از ما به عنوان دانشجو، به عنوان تشکل دانشجوئى نقد کردند، بپذیریم؛ یعنى تحمل کنیم؛ بپذیریم به معناى تحمل کردن است.[8]
بسیجی کیست؟
بسیج یعنى اینکه هر جوانى بداند و بفهمد که باید کشورش مستقل و آزاد و آباد باشد و بخواهد در این راه تلاش کند و نقش بر عهده بگیرد؛ مسئولیت بر عهده بگیرد. این میشود بسیج. نام بسیج، نام مقدسى است. بسیج عمومى یک ملت یعنى آمادگى و هوشیارى دائمى یک ملت، بخصوص جوانهائى که در راه تحصیل علمند؛ دانشآموزى و دانشجوئى. مسئولان کشور هم همینجور؛ همه باید به این معنا، بسیجى باشند. اینکه شد، ملت میشود آسیبناپذیر. روزبهروز ملت رشد پیدا میکند و این در کشور ما اتفاق افتاده است؛ لذا روزبهروز کشور ما رشد کرده است.[9]
بسیج به معناى فرد یا مجموعهى آمادهى برآوردنِ نیازهاى انقلاب است، در هر زمان و از هر نوع؛ این معناى بسیج است. تشکلى به این نام تشکیل شده و شما عضو او هستید. اگر دیگرى در یک سازمان دیگر است و همین احساسات شما را دارد، او هم بسیجى است و فقط رسماً جزو سازمان شما نیست. کما این که در محیط کارگاه، هر کس این احساس را دارد بسیجى است. در محیط روحانیت و حوزهى علمیه، هر کس این احساس را دارد بسیجى است. در محیط بازار و در محیط اداره و در محیط روستا، هر کس این احساس را دارد بسیجى است؛ این احساسى که فردى آماده است در هر زمان و در هر عرصهاى که به او نیاز باشد، حضور پیدا کند.
دنیای سلطه و جوان ایرانی:
دنیاى سیاست - بعد از چالشها و زیر و رو شدنهاى فراوان - تبدیل شد به دنیاى سلطه؛ یعنى تقسیم دنیا به سلطهگر و سلطهپذیر. چند کشور سلطهگر و بقیهى کشورها سلطهپذیرند؛ در کشورهاى سلطهگر هم آحاد مردم سلطهپذیر و فقط یک عدهى معدودى سلطهگرند. یعنى هرم دنیا ناگهان از سطح وسیع قاعده، با یک حرکت تند و تیز به رأس کوچکى مىرسد که دارد بر همهى دنیا حکومت مىکند؛ این دنیاى سلطه است. بعد از فروریختنِ شوروى، دنیاى سلطه باز هم دامنهاش تنگتر شده؛ یعنى این رأس، به شکلى در انحصار یک دولت و یک قدرت درآمده و او امریکاست. امریکا هم قانع نیست؛ روسیه هم که در مقابل امریکا کوتاه آمد، باز امریکا قانع نیست و دارد همینطور پیشروى مىکند؛
حالا در این دنیاى سلطه - که حتّى دولتهاى اروپایى هم که خودشان جزو خانوادهى قدرتند، جرأت نمىکنند در مقابل قدرت امریکا حرفِ زیاد بزنند و فقط گاهى نق مىزنند؛ چه برسد به دولتهاى متوسط و پایین - ملتى بوجود آمده که تمام مسلّمات آن رأس قدرت را زیر سؤال برده؛ همهى مسلّمات سیاسىِ رأس قدرت، .... مهم این است که جوان ایرانى بداند ایران در کجاى این جبهه است. در دنیا یک جنگ عظیم و یک چالش بزرگ برپاست؛ جنگ توپ و تفنگ نیست، اما جنگ ارادهها و عزمها و سیاستها و تدبیرهاست. ایران در کجاى این جنگ است؟ ایران در جبههاى از این جنگ در مرکز فرماندهى قرار دارد که افراد آن جبهه را ملتها تشکیل مىدهند. ... اتاق فرماندهى این طرف این جبهه، ایران است: ایران حزباللّهىِ پُر از عزم و همت، اما با دست خالى؛ به خاطر اینکه صد سال قبل از او، سلاطین خائن پهلوى و قاجار، هرچه توانستند ضربه زدند، غارت کردند و لطمه زدند؛ حالا از صفر شروع کرده. طرف مقابل، دویست سال است که مشغول خودسازى است - چه از درون خودش، چه با آنچه که از دنیا غارت کرده - و دست او از لحاظ علمى و از لحاظ اقتصادى پُر است. دست این طرف - از لحاظ عُدهى ظاهرى و پشتیبانیهاى ظاهرى؛ یعنى پول و سلاح و اینها - خالى است؛ اما در عین حال دنیا وقتى نگاه مىکند، این دو کفه را برابر، و در یک جاهائى کفهى همین نیروى حزباللّهى را سنگینتر مىبیند. چرا سنگینتر مىبیند؟ مگر ما چه داریم؟ همان احساس حضور! حضور! ما ملتى داریم که با انقلاب اُخت است؛ گرهخورده است؛ جوشیده است. در بین این ملت که سطوح گوناگون و مختلفى دارند، روحیهى جمع کثیرى این است که هرجا و هر زمان و هرطور که لازم باشد، سینهشان را سپر مىکنند و به وسط میدان مىآیند. این نقطهى قوّت ماست. این چگونه حاصل شده است؟ با موتور ایمان، با روحیهى انقلاب، با انگیزهى دین؛ این حقیقتى که دنیاداران او را نفهمیدند! نفهمیدند که قدرت دین چه استحکامى به یک ملت و به یک نظام مىدهد. جمهورى اسلامى به طور طبیعى در این راه و در این کیفیت قرار داشت و قرار گرفت؛ یعنى ایمان. حالا شما - بسیج دانشجویى - در این خیمهى فرماندهى در کجا قرار دارید؟ خودتان معین کنید و فکرش را بکنید؛ البته با این محاسبه. دانشجوجماعت - بخصوص آن وقتى که انگیزهى بسیجى و روح بسیجى بر او حاکم است - آن عنصر بى همتاست؛ بى همتاست. یعنى براى پیشبرد این حرکت عظیم، دیگر نمىتوان روى او قیمت گذاشت.[10]
گزینش کنید:
یکى از نیازها، گزینش افراد باصلاحیت در بخشهاى مختلف این تشکیلات بزرگ است. امام (رضواناللَّهتعالىعلیه) همیشه به همه - از جمله به دانشجوها - توصیه مىکردند که از نفوذىها بپرهیزید؛ واقعش هم همین بود. آن اوایل جزو مجموعههاى ماهر در نفوذ، اعضاى حزب توده بودند که با چاپلوسى و ظاهرفریبى و ریاکارى، خودشان را جا مىزدند. بعد البته یک عدهى دیگر هم از آنها یاد گرفتند و وارد تشکیلاتهاى گوناگون و بخشهاى مختلف نظام شدند و کار را به جایى رساندند که حاکمیت دوگانه را هم ادعا کردند. شماها که یادتان هست؛ مال چهار پنج سال پیش است. حاکمیت دوگانه، انشقاق، انشقاق در رأس! خیلى چیز عجیبى است! به اینجا هم رسیدند. حواستان باشد؛ انشعاب و انشقاق و دودسته شدن خطرناک است؛ یکى به خاطر یک فکرى از مجموعهاى جدا بشود، باز یکى دیگر از آن طرف به خاطر یک فکر دیگر جدا بشود؛ در حالى که این فکرها ممکن است درست هم باشد، اما آنقدر اهمیت نداشته باشد که انسان این یکپارچگى را به خاطر آن به هم بزند. بنده که عرض کردم اتحاد ملى، خوب، اتحاد ملى براى شما دانشجویان بسیجى از همین بسیج خودتان شروع مىشود: اتحاد سازمانى و تشکیلاتى. نگذارید شما را تکهتکه و پارهپاره کنند.[11]
خودسازی معنوی و اخلاقی:
«علیکم انفسکم»؛ آن نگاه اسلام به انسان در خطاب فردى را همیشه در نظر داشته باشید. خودتان را حفظ کنید؛ «علیکم انفسکم». جادهاى که انسان را به خدا و نورانیت میرساند، جادهى ترک محرمات و بجا آوردن واجبات است. واجبات را اهمیت بدهید، گناهان را پرهیز کنید؛ تهذیب یعنى این..[12]
یکى از نیازهاى عمدهى شما مسألهى اخلاق و معنویت است. شماها جوانهاى خوبى هستید؛ اما خوبى مراتبى دارد. هیچ وقت در خوب بودن و خوب شدن حد نشناسید؛ مرتب در حال بالاتر رفتن باشید. سعیتان این باشد که گناه نکنید. فرائض را با شوق و رغبت انجام بدهید. از یاد خدا غفلت نکنید. با قرآن انس پیدا کنید. در محیطهاى گوناگون که با همدیگر هستید، سعى کنید به دیندارى و معنویتِ یکدیگر کمک کنید. اگر رفیقى در جایى پایى کج مىگذارد، او را برادرانه و مشفقانه باز بدارید. عزیزان من! از لحاظ اخلاق خودسازى کنید. انسان با تمرین، همهى کارها را، همهى خلقیات و خوىها را مىتواند به خودش بدهد؛ بخصوص در فصل جوانى که شما هستید. در فصل ما - فصل پیرى - محال نیست، اما خیلى سخت است. در فصل شما نه، خیلى آسان است. اگر بىنظمید و بخواهید به خودتان نظم بدهید، آسان است. اگر بخیلید و بخواهید به خودتان سخاوت بدهید، آسان است. اگر بداخلاق و اخمرو و ترشرو و بهانهگیرید و بخواهید به خودتان خوشاخلاقى بدهید، آسان است. اگر غیبتکننده و ایرادگیرندهى از این و آنید و بخواهید خودتان را نگه دارید، آسان است. با تمرین! با تمرین حقیقتاً مىتوانید به سمت تعالى حرکت کنید؛ به این احتیاج دارید. این جوانهایى که اول وارد دانشگاه مىشوند، غالباً دلهاى پاکى دارند و دلشان هم مىخواهد که یک کانون معنویتى پیدا کنند و به او بپیوندند؛ بسیج مورد نظر آنهاست و از بسیج توقع دارند. شما به یک معنا، شبیه ما طلبهها هستید: مردم از طلبهها انتظار بیشترى دارند؛ از بسیج هم انتظار بیشترى دارند. پس اخلاق و معنویت هم از نیازهاى عمدهى شماست! درسهاى اخلاقى را در بین خودتان رائج کنید. از اساتید اخلاق و موعظهگرها استفاده کنید. البته مواظب باشید در دام عنکبوتهاى دنیادار و دکاندار گرفتار نشوید؛ این روزها از این چیزها هم زیاد است: دکاندارهایى که به اسم معنویت، ادعا مىکنند که امام دیدیم و ...! هیچ واقعیتى هم ندارد. حواستان باشد که اسیر آنها نشوید.[13]
درس خواندن و پژوهش علمی را فراموش نکنید:
توصیهى بعدى، مسألهى درس خواندن و پرداختن علمى است. حقیقتاً درس بخوانید. حقیقتاً باید در محیطهاى دانشجوئى، جستجوى دانش باشد. آدم مىبیند در بعضى از میحطهاى دانشجوئى، دانشجو به معناى واقعى دانش، جو نیست؛ یعنى در جست و جوى دانش نیست؛ یک چیز حفظى و سر هم بندى است؛ نگذارید این جورى شود. حقیقتاً جویندهى دانش باشید و دانش را فقط خواندنِ متن و فراگرفتن متون ندانید. الان در جمع اساتید، قبل از اینجا، مطرح مىکردم؛ دانشجو بایستى پرسشگر، متعمق، اِشکال کنندهى به استاد، جستجوکنندهى از زوایا و گوشه کنارهاى بحث علمى بار بیاید.[14]
شما باید بروید و عرصههاى علمى را، عرصههاى فناورى را، نوآورىهاى علمى و آفاق شناختهنشدهى علم را تصرف کنید. البته درسنخوانده و کارنکرده نمىشود
جهاد علمى براى شما لازم است. باید در میدانهاى علم وارد بشوید؛ وزارتخانهها هم باید کمک کنند؛ معاونتهاى تحقیقاتى هم باید کمک کنند؛ معاونتهاى ادارى مالى دانشگاهها و وزارتخانهها هم باید کمک مالى کنند؛ خود سازمان مقاومت بسیج هم در بخشهایى باید کمک و پشتیبانى کند.[15]
تفکر و اندیشه پردازی:
آن چیزى که ما از محیط دانشجوئىمان انتظار داریم، پیشرفت علم، پیشرفت اندیشهى سیاسى، عمق اندیشهى دینى و ایمان دینى، عمق معرفت دینى و روشنبینى دینى، دست یافتن به قلمروهاى جدید؛ هم در زمینهى علم، هم در زمینهى سیاست، هم در زمینهى معرفت دینى در محیط دانشجوئى است؛ البته به کمک راهنمایان هر بخشى. شما براى کار علمى باید استاد داشته باشید، براى کار معرفت دینى باید استاد داشته باشید، براى کار سیاست هم همینجور است. کار را شما میکنید؛ او راهنمائى میکند. دانشگاه ما و محیط دانشجوئى ما بایستى در همهى این عرصهها پیشرفتهاى حقیقى و چشمگیرى کند و این پیشرفتها را انشاءاللَّه خواهد کرد.[16]
ملت ایران باید هم در میدان علم بایستد، هم در میدان فعالیت اقتصادى تلاش کند، هم این وحدت و یگانگى و یکدلى میان ملت و دولت را تقویت کند، هم هستههاى معرفت و آگاهى و توانائى فکرى و روحى را در مجموعهى ملت، بخصوص در میان جوانان باید تقویت کند.
در دانشگاههاى ما، این هستههاى علم و معرفت و سیاست، انجمنهاى گوناگون - انجمنهاى اسلامى، جامعهى اسلامى، جنبش عدالتخواهى، بسیج دانشجوئى، دهها مجموعهى جوان - که با نامهاى گوناگون در دانشگاهها، در دبیرستانها مشغول فعالیتند، هر کدام از اینها یک برگ زرین برندهاى هستند از تلاش ملت ایران؛ اینها را باید تقویت کنیم. این میشود بسیج یک ملت. بدخواهان این ملت، بسیج را بد معنا میکنند؛ بسیج یعنى این.[17]
فکر، تفکر، اندیشهپردازى - یا به قول شماها کارِ تئوریک - در زمینهى مسائل اسلام، در زمینهى مسائل انقلاب، در زمینهى مسائل بینالمللى و در زمینهى مسائل جارى؛ به طورى که دانشجوى بسیجى، در هر جمع دانشجویى، ذهن روشنتر، زبان گویاتر و ابتکار بیشترى داشته باشد. همان طورى که گفتم و اشاره کردم، حقایق را از وراى جناحبندىهاى سیاسى نگاه کنید و ببینید؛ از بالا نگاه کنید و جبهه را ببینید. در یک جبههى گستردهاى که ممکن است طول آن صد کیلومتر باشد، واحدهاى گوناگونى هستند؛ یک نفر در یک واحد، فقط خودش را مىبیند. اما آن کسى که با هلىکوپتر از بالا عبور مىکند، آرایش جنگى مجموعهى این واحدها را مىبیند. از بالا اوضاع کشور را نگاه کنید؛ آن وقت جاى خودتان را درست پیدا مىکنید که کجا باید باشید، چه کار باید بکنید، به چه چیز باید حساسیت نشان بدهید، به چه چیز باید حساسیت نشان ندهید. همان طور که گفتم گاهى یک حرف حق را نباید زد؛ چون گفتن این حرف، پازل دشمن را تکمیل مىکند. مواظب باشید در هیچ مرحلهاى، شما تکمیلکنندهى پازل دشمن نباشید.[18]
از جملهى نیازهاى شما، یک مجموعهى اندیشهورز است. - همان اتاق فکر در مراکز - اینها بنشینند فکر کنند، فکرهاى عالى بکنند. از افراد مطمئن، خاطرجمع و خوشفکر استفاده کنید. نشریات بسیج دانشجویى جزو پُرمایهترین و غنىترین نشریات باشد که هر دانشجویى یا هر استادى یا هر کسى بیرون از محیط دانشگاه آن را نگاه کرد، از آن استفاده کند؛ این جزو نیازهاى شماست.[19]
نخبه سیاسی پرورش دهید:
فردا جاى شما - پنج سال دیگر، شش سال دیگر که شما دانشجو نیستید - آنهائى که مىآیند، وارث چه هستند؟ به تعبیر دیگر، آنها چگونه این محیط را شکل خواهند داد؟ بخشى از این کار به عهدهى امروزِ شماست. ما راجع به نخبهپرورى علمى بحث کردیم، من حالا نخبهپرورى سیاسى را توصیه میکنم. من تأیید میکنم که در بخشهاى تبلیغات و صدا و سیما، نخبههاى سیاسى و نخبههاى اجتماعى باید مطرح بشوند؛ یکى از دوستان اینجورى فرمودید، که کاملاً درست است؛ مورد تأیید من است و این کار انشاءاللَّه باید بشود؛ لیکن بخشى از نخبهپرورى هم مربوط به شماست؛ یعنى در محیط تشکلهاى دانشجوئى، نخبههاى سیاسى پرورش پیدا کنند؛ فضا را آماده کنید. این دیگر دست دولت و دست محیط خارج از دانشگاه نیست؛ دست خود شماست. از فکر، از ذهن استفاده کنید، ببینید چگونه میتوانید محیط بحث و استدلال و ورزیابى فکرى و تقویت روحیه و تقویت امید و محکم کردن پایههاى فکر سیاسى را در این طبقهى جدیدى که بعد از شما مىآیند، برنامهریزى کنید که خاطرجمع باشیم که مجموعهى دانشجوئى در دورهى بعد و دورههاى بعد، همچنان در جهت همین هدفهاى بلند و آرمانهاى خوب پیش خواهد رفت. البته مراقب زاویهها باید بود؛ کجرویها را بایستى دید و شناخت.[20]
الگوی پیشرفت کشور را پیدا کنید:
بحث لزوم بازشناسى الگوى توسعه و پیشرفت است. ما میخواهیم پیشرفت کنیم. مدل این پیشرفت چیست؟ این مدل را باید بازشناسى کنیم.
تحول، سنت الهى است در زندگى بشر. با او سینه به سینه نباید شد؛ از او استقبال باید کرد. باید تحول را مدیریت کرد، تا به پیشرفت بینجامد؛ جامعه را پیش ببرد. این را آنجا مطرح کردم. البته دانشگاهیان؛ چه دانشجو، چه استاد و حوزویان؛ چه طلبه، چه استاد، همه باید این خط و رشتهى فکرى را تعقیب و دنبال کنند.
مدلسازى و الگوسازى، کار خود شماست؛ یعنى کار نخبگان ماست. در تحقیقات دانشگاهى باید دنبالش بروند، بحث کنند و در نهایت مدل پیشرفت را براى ایران اسلامى، براى این جغرافیا، با این تاریخ، با این ملت، با این امکانات، با این آرمانها ترسیم و تعیین کنند و بر اساس او، حرکت عمومى کشور به سوى پیشرفت در بخشهاى مختلف شکل بگیرد. چرا لزوم این کار را باید بیان کرد؟ خیلى ساده است؛ به خاطر اینکه امروز در چشم بسیارى از نخبگان ما، بسیارى از کارگزاران ما، مدل پیشرفت صرفاً مدلهاى غربى است؛ توسعه و پیشرفت را باید از روى مدلهایى که غربىها براى ما درست کردهاند، دنبال و تعقیب کنیم. امروز در چشم کارگزارانِ ما این است و این چیز خطرناکى است؛ چیز غلطى است؛ هم غلط است، خطاست، هم خطرناک است. غربىها در تبلیغات خیلى ماهرند؛ یعنى ماهر شدهاند؛ در طول این دویست سیصد سالى که کار تبلیغاتى پىدرپى میکنند، با تبلیغات موفقِ خودشان توانستهاند این باور را در بسیارى از ذهنها به وجود بیاورند که توسعهیافتگى مساوى است با غرب و غربى شدن! هر کشورى بخواهد کشور توسعهیافتهاى محسوب بشود، بایستى غربى بشود! این تبلیغات آنهاست. هر کشورى که از الگوهاى موجود غرب فاصله داشته باشد، توسعهیافته نیست! و هر چه فاصلهاش بیشتر، فاصلهاش از توسعهیافتگى بیشتر! اینطورى میخواهند جا بیندازند و متأسفانه در ذهنها جا انداختهاند. البته غربىها این تبلیغات را کردهاند و ملاک و معیار توسعهیافتگى را الگوهاى خودشان قرار دادهاند؛ اما حقیقتاً در مقام عمل، به آن کشورهائى که میخواستند غربى بشوند، کمک درستى هم نکردهاند؛ یعنى همینجا هم صداقت بخرج ندادند. من به شما عرض بکنم: غربىها هیچ مایل نبودند و نیستند که غیر غربى وارد باشگاه علمى غرب شود.[21]
به کارآمدی دولت کمک کنید:
شما از لحاظ کمک به کارآمدى دولت، در همهى این سه قسمت (عقب نگه داشتن کشور از لحاظ اقتصادى؛ براى ناکارآمد و نالایق و بى کفایت جلوه دادن دولت مکتبى و وفادار و هوادار ارزشهاى اسلامى- عقب نگه داشتن علمى- بر هم زدن اتحاد و انسجام ملت ایران وملتهاى مسلمان) مىتوانید فعال باشید. لازم نیست من در این جا فرمولش را بگویم - که بعضى دوستان گفتند یکجانبه است یا دوجانبه است - بروید فرمولش را پیدا کنید. شما بسیج هستید؛ اگر سازماندهى شما، کارآمدى لازم را داشته باشد - که باید داشته باشد - و اگر وزرائى که عضو دولتند، با شما همکارى کنند - که یقیناً مىکنند؛ چون هم آقاى زاهدى، هم آقاى لنکرانى خودشان بسیجیند - باید راهش را پیدا کنید. ببینید چهطور مىشود از دولت و کشور و از این خیل عظیمِ جوان مؤمن و حاضر در میدان و داراى استعداد، در پیشرفتهاى گوناگون کشور استفاده کنید؛ چه در پیشرفتها و تحرکات علمى، چه در کارهاى جهادى و چه در کارهاى اقتصادى... اردوهاى جهادى دانشجوئى بسیار کار خوبى است و یکى از شعبههاى کمک به دولت است.[22]
[1] بیانات معظم له، 17/7/86
[2] 25/2/86
[3] 17/7/86
[4] 31/2/86
[5] 13/10/86
[6] 13/10/86
[7] 25/2/86
[8] 25/2/86
[9] 9/8/86
[10] 31/2/86
[11] 31/2/86
[12] 25/2/86
[13] 31/2/86
[14] 25/2/86
[15] 31/2/86
[16] 17/7/86
[17] 9/8/86
[18] 31/2/86
[19] 31/2/86
[20] 17/7/86
[21] 25/2/86
[22] 31/2/86