سردرگمی تجدیدنظرطلبان در مسیر بهارستان
سه شنبه, ۱۵ ارديبهشت ۱۳۹۴، ۰۲:۳۴ ب.ظ
سردرگمی تجدیدنظرطلبان در مسیر بهارستان
تحولات سیاسی کشور در سالهای اخیر و خصوصاً پس از فتنه 88، وارد مراحل جدیدی شده و تغییراتی مهم در آرایش جریانات سیاسی رخداده است. بخشی از جریانی که میداندار فتنه 88 بود، پسازآنکه مسیر آشوب خیابانی را در امتیازگیری و چانهزنی ناکارآمد دید، با هوشمندی حضور خود را در فتنه کمرنگ کرد و بیآنکه از آن برائت جوید، صف خود را جدا کرد.
این جریان که بعضی از نخبگان سیاسی بعدها از آن به جریان «بازگشتگرا» تعبیر کردهاند، در سالهای بعد عزم خود را برای دستیابی مجدد به کرسیهای قدرت جزم کرد و از هیچ حربهای برای بازگشت به حاکمیت فروگذار نکرد. پس از انتخابات ریاست جمهوری یازدهم، تلاشهای این جریان وارد مرحلهای جدید شد و بخشی از نخبگان این جریان برای بازیابی قدرت امیدوارتر شدند. آشکار بوده است که دوم خردادیها به دولت یازدهم و جریان موسوم به اعتدالگرا بهعنوان «لولا»یی مینگرند که با گذر از آن میتوانند قدرت را به جریان تجدیدنظرطلب منتقل کنند.
آنها امیدوارند این بستر بسان «رحم اجارهای» فرصت رشد و نمو و عادی شدن وضعیت جریان همسو با فتنه 88 را بدهد. درعینحال آنچه اکنون در محافل سیاسی و رسانهای برجستهتر دیده میشود آشکار شدن برنامههای راهبردی و سیاسی تجدیدنظرطلبان با هدفگذاری انتخابات مجلس دهم همراه با برخی تحولات سیاسی بینالمللی کشورمان است. برای مثال یکی از چهرههای شناختهشده این جریان ابایی ندارد که تصریح نماید، به دنبال بهرهبرداری انتخاباتی از مذاکرات هستهای است. نمونه دیگر آنکه روزنامههای زنجیرهای بهگونهای واضح در حال بهرهبرداری جناحی از تحولات هستهای هستند. چنین رفتارهایی، بهجز تأثیرات داخلی آن این شائبه را تقویت میکند که برخی توافق تأمینکننده منافع حزبی و جناحی خود را بر «توافق عزتمندانه» ترجیح میدهند.
اما نکته قابلتأمل دیگری که در رویکردهای انتخاباتی تجدیدنظرطلبان به چشم میخورد، مواضع چندگانه و بعضاً متناقض چهرههای این جریان در خصوص انتخابات پیش رو و نیز لوازم و بایستههای آن است. برای مثال در حالی در برخی رسانهها خبرهایی دال بر اینکه تجدیدنظرطلبان بازگشتگرا ترجیح میدهند با نهادهای نظام وارد مخاصمه نشوند، منتشر میگردد، اما در همان اوان یکی دیگر از فعالان منتسب به این جریان، نظارت استصوابی را آماج حمله خود قرار میدهد. اینگونه به نظر میرسد که بهرغم جبههبندی روشن و آرایش منظمی که تجدیدنظرطلبان در بیرون از خود بروز میدهند، در درون از نوعی چندگانگی یا سردرگمی رنج میبرند.
بیجهت نیست که یکی از فعالان باسابقه نزدیک به این جریان هفته گذشته در سرمقاله یکی از هفتهنامههای منتسب به این گروه، از لزوم تبادلنظر طیفهای مختلف این جریان برای رسیدن به راهبرد مناسب سخن میراند، گو آنکه طیفی خاص تاکنون تلاش کردهاند یکجانبه تصمیمگیری کنند و در مقابل شاهد نوعی آنارشیسم جناحی- تشکیلاتی هستیم.
اصرار برخی رسانههای منتسب به طیف تجدیدنظرطلبان برای القای داشتن راهبرد و برنامههای راهبردی منسجم برای انتخابات و با تأکید بر نقش «لیدر اصلاحات» در درون خود حاوی یک حقیقت پنهان نیز هست که بخش قابلتوجه و اثرگذاری از این جریان هنوز این راهبرد و راهبر واحد را نپذیرفتهاند. هرچند در نگاهی دیگر بتوان این تشتت مواضع را ناشی از نوعی تقسیمکار تشکیلاتی دانست، اما بعید به نظر میرسد گروهی اقلیت که هنوز فاقد جایگاهی رسمی در قدرت است، به چنین تاکتیکی دست زند.
در واقع اکنون سرنوشت سیاسی تجدیدنظرطلبان در هالهای از ابهام است و بیتردید به بسیاری از عوامل ناپایدار و سیال پیوند خورده است. هزار نکته باریکتر از مو اینجاست که این خود تجدیدنظرطلبان بودهاند که با اتخاذ رویکردهای خاص خود را به چنین ورطهای انداختهاند و آینده سیاسی را خود را به انبوهی از مسائل همچون مذاکرات هستهای و توافق احتمالی، کارآمدی یا ناکارآمدی اقتصادی دولت یازدهم و. . . گره زدهاند. بعید نیست که یکی از دلایل همین واگرایی نامحسوس این طیف نیز نگرانی و دغدغه نسبت به آینده و تقدیر سیاسی باشد.
البته میدانیم که یک جناح سیاسی برای آنکه بتواند اقبال عمومی را به خود جلب کند، ناگزیر از ارائه گفتمانی کارآمد، در دسترس و پاسخدهنده به مطالبات مردم است. اکنون تجدیدنظرطلبان فاقد چنین گفتمانی هستند و نیز با چالشی بزرگتر نیز مواجهند و آن دور بودن از واقعیتهای جامعه ایرانی است؛ امری که در سالهای دوم خرداد آنها را به مسیری برد که سرانجامی جز رویگردانی عمومی نداشت. هرچند عقلای این جریان، این روزها میکوشند از سویی تصویری متفاوت ارائه دهند و از سوی دیگر در محافل گوناگون نسبت به تکرار اشتباهات پیشین انذار دهند. اینکه این توصیهها در فعالان رادیکال و تندخوی این جریان اثر میگذارد یا نه، امری است که پاسخ بدان نیازمند گذر زمان است.
۹۴/۰۲/۱۵