زبان فارسی و هویت ملی
زبان فارسی و هویت ملی
زبان فارسی علاوه بر جنبههای ادبی و بلاغی که در ذات آن نهادینه است، کارکردهای اجتماعی خاصی دارد که البته مبتنی بر مقوله مهم «هویت ملی» است. هویت ملی مجموعه داشتههای یک ملت را تشکیل میدهد که آن را از دیگر ملل و جوامع متمایز ساخته و در ذیل آن به یک تعریف جمعی دست مییابد. این تعریف جمعی یک ملت هر مقدار پرمغزتر، غنیتر و دیرینهتر باشد، پایههای اساسی یک فرهنگ تمدن خاص را مستحکمتر میگرداند و به همین دلیل است که زبان فارسی در شکلگیری هویت ایرانی نقشی بسزا داشته است.
هرچند عدهای با این ادعا که ساخت قومیتی- نژادی فلات ایران، موزاییکی و آکنده از اقوام و زبانهای گوناگون است، تلاش میکنند مؤلفههای بنیادین هویت ملی ایرانی را مورد خدشه قرار دهند، اما اندکی تأمل در ژرفای هویت تاریخی ایرانی، این ادعا را باطل میسازد. هرچند در گوشه جغرافیای این مرزوبوم لهجهها و گویشهای محلی گوناگون و حتی گاه در برخی مناطق زبانهای متمایزی مورد استعمال است، اما اینها هیچکدام رقیب زبان فارسی نبوده و نیستند. در تبیین این نکته مهم باید اشاره کرد که اولاً بسیاری از لهجهها و گویشهای محلی مورد استعمال، جزو مشتقات پارسی کهن بوده و میتوان آنها در شمار گویشهای محاورهای همین زبان فارسی معیار کنونی دانست. ثانیاً در برخی مناطق هم که زبانهای دیگری همچون آذری، عربی و... (که دارای ریشههایی متمایز از زبان فارسی هستند) مورداستفاده قرار میگیرد، طی قرون متمادی این زبانها نوعی همزیستی مسالمتآمیز با زبان فارسی یافتهاند، برای مثال گویش آذری آکنده از واژگان فارسی است و البته فارسیزبانان نیز هر روزه از تعداد زیادی از واژگان آذری در مکالمات خویش بهره میبرند. طی چندین قرن آذریزبانان ایرانی و عربزبانان ایرانی زبان فارسی را بهعنوان زبان رسمی کشور پذیرفتهاند و آن را در کنار زبان اولیه خود فرامیگیرند.
بدین ترتیب برخلاف میل برخیها، زبان فارسی بهعنوان عامل وحدتبخش و هویتآفرین در جامعه ایرانی تثبیت شده است و نام زبان فارسی با هویت ایرانی پیوند وثیقی یافته است.
اما در واقع نمیتوان انکار کرد که این مؤلفه بنیادین هویت ملی ایرانیان در طی یک سده اخیر در معرض تهدیدات جدیای از سوی فرهنگ مهاجم مدرن قرار گرفته و البته آسیبهای جدی نیز بدان وارد شده است.
آنچه امروز به عنوان «امپریالیسم زبانی» دغدغه و نگرانی بسیاری از متفکران دنیا را موجب شده است، تنها مختص منطقه غرب آسیا و به خصوص ایران نیست و بسیاری از کشورهای موسوم به جهان سوم و ملتهای با فرهنگ مستقل را تهدید میکند. عنوانهای پرزرق و برق و دهانپرکنی مثل «زبان بینالمللی» بیش از آنکه به دنبال آسانسازی راههای ارتباطات انسانی باشد، به دنبال تحمیل کردن یک زبان خاص- و به بیان روشنتر، یک فرهنگ خاص- به ملل دیگر است و اینک در هزاره سوم در ذیل پروژه «جهانیسازی» شدت و حدت یافته است.
در چنین شرایطی است که زبان شیرین پارسی که در فرازوفرودهای متعدد تاریخی همچنان برافراشته و پایدار به حیات خود ادامه داده است در این دستانداز هولناک دچار آسیب شده و باید نگران حال آن بود.
متأسفانه اثرات ادغام و آمیختگی غیرمنطقی در زبان انگلیسی در گرتهبرداری واژگانی و دستوری هنوز التیام نیافته است که شاهد رسوخ لحن و گویش تقلیدی از انگلیسیزبانان در زبان فارسی هستیم بهگونهای که اکنون گاه مشاهده میشود که برخی زبان شیرین پارسی را با لهجه فرنگی تکلم میکنند. ریشههای این نوع از آسیبپذیری زبانی را البته باید در نوعی خودباختگی فرهنگی و تمدنی جستوجو کرد که هرچند تازگی ندارد، اما اکنون بیم آن میرود تا با حاکمیت نوعی سلیقه سیاسی خاص، بر شدت آن فزوده شود. اگر شنیده میشود که تلاشهای چندبارهای برای حاکم نمودن زبان انگلیسی در مجامع علمی و دانشگاهی ایران- البته در پوشش تعاملگرایی علمی- دنبال شده و یک مقام اجرایی کشور استعمارزده هند را که زبان کشور استعمارگر را اجباراً پذیرفته است، الگو معرفی میکند، نباید چندان هم شگفتزده شد، چراکه خاستگاه این نگاه را باید در نخبگان غرب باوری دانست که بهصورت افراطی، غلتیدن در هاضمه سیریناپذیر سلطهگران را تجویز میکنند.
بر همین اساس است که محمود سریعالقلم از چهرههای تئوریک اصلی نزدیک به دولت یازدهم در جملاتی عجیب و البته مضحک میگوید: «کسی که زبان انگلیسی نمیداند، منطقی فکر نمیکند، چون تولید علم 90 تا 95 درصد به زبان انگلیسی است و من شاهد این بودم که در کشوری مثل آلمان و فرانسه در دانشگاه فقط به زبان انگلیسی تدریس میشود.»
افراط او در ازخودبیگانگی در برابر زبانهای غربی تا حدی است که افغانستان را از این جهت جلوتر از ایران میداند و میگوید: «اگر بخواهیم منصفانه و منطقی با مسئله برخورد کنیم، حداقل باید مناظره کنیم و ببینیم که آیا ما درست میگوییم یا جهان و بالاخره چگونه باید زندگی کرد و با دنیا تعامل داشت. الان تعداد کشورهایی که یک تبعه افغانستان میتواند بدون ویزا با گذرنامهاش سفر کند از ایران بیشتر است. اوایل دوره تدریس مثال ما کشورهای آلمان و ژاپن بودند. جلوتر که آمدیم مالزی، برزیل و ترکیه مثالزدنی شدند؛ اما حالا من از افغانستان مثال میزنم. افغانستانی که در کابینه دولتش پنج زن تحصیلکرده و متخصص حضور دارند و آینده خوبی برایش پیشبینی میشود. حالا ممکن است این مسیر 20 تا 30 سال طول بکشد؛ اما این کشور با جهان در ارتباط است. شما بهندرت در هیئت حاکمه افغانستان کسی را پیدا میکنید که به زبان خارجه مسلط نباشد.» طبیعی است که خروجی چنین افراد و محافلی بیگانگی افراطی با عنصر اساسی هویتبخش ایرانیان باشد. حال باید پرسید زمانی که زمام بسیاری از امور حساس و راهبردی این مرزوبوم در کف کسانی است که این چنین نگاهی به زبان فارسی دارند، آیا نباید نگران این عنصر بنیادین هویت ملی ایران بود؟