موانع استقلال تمامعیار
موانع استقلال تمامعیار
در هفتههای اخیر که تحولات انتخابات امریکا بر مسائل گوناگون جهانی اثرگذار بود و همزمان تأثیراتی از آن در حوزه بازارهای داخلی کشورمان بهویژه بازار ارز دیده میشد، عدهای با این گزاره که تغییر احتمال پیروزی هر یک از نامزدها موجب نوسانات اقتصادی در کشور ما میشود، چنین مغالطهآمیز استدلال میکردند که این بدان معناست که با وجود شعارها، استقلال ایران وجود ندارد! هرچند کسانی که اندک آشنایی با اقتصاد سیاسی بینالملل داشته باشند، میدانند که حوادث گوناگون ریزودرشت جهانی چه تأثیراتی بر بازارهای مختلف میتواند داشته باشند، اما، چون افراد بعضاً مغرض یا ناآگاه استقلال ایران را به دلیل نوسانات بازار ناشی از آثار روانی تحولات مخدوش جلوه میدهند، باید این شبهه را پاسخ داد.
وقتی از استقلال تمامعیار صحبت میکنیم مقصود استقلال در همه عرصههای سیاسی، فرهنگی، اقتصادی و دفاعی است. با وقوع انقلاب اسلامی، در حوزههای سیاسی و دفاعی استقلال کشور به نصاب قابل قبولی رسیده است، بدین معنا که تصمیمات سرنوشتساز برای مردم ایران نه در واشنگتن و نه در لندن و نه در مسکو، بلکه در تهران و از سوی ایرانیان اتخاذ میگردد و این درست در نقطه مقابل وضعیت ایران پیش از انقلاب و بسیاری از متحدان کنونی غرب در منطقه است. اما در حوزه فرهنگی و اقتصادی بهرغم تلاشهای بسیاری که با همت جوانان انقلابی و جهادگر ایران اسلامی رخ داده، استقلال اقتصادی و فرهنگی بهطور قابل قبولی تحققنیافته و اساساً برخی آسیبهای فرهنگی و تأثیرات مخرب تحریمهای دشمن به دلیل همین عقبماندگیهاست.
حال ممکن است پرسیده شود علت عقبماندگی در تحقق استقلال تمامعیار چه بوده که یکی از مهمترین دلایل داخلی آن جریانی بوده است که طی سه دهه اخیر در محافل علمی و البته بعضی از نهادهای رسمی کشور نضج یافته است که راهبرد «توسعهیافتگی» را در دل وابستگی تجویز میکند. بدین معنا که منشأ توسعه را جهان غرب میداند و با اصرار بر توسعه برونزا آن را در مدل «تعاملگرایی» پیشنهاد میدهد. در نگاه این جریان هدف کلان نظام باید توسعهیافتگی بهمعنای رایج و متعارف غربی آن باشد و با توجه به برتری سرمایهای و فناورانه غرب، ناچار به تعامل با غرب و پذیرش منویات آن در حوزه مسائل بینالمللی، منطقهای و حتی داخلی کشورمان باشیم.
این تفکر عمدتاً در دهه دوم و سوم انقلاب در میان بخشهای رسمی کشور در مرکز تحقیقات استراتژیک مجمع تشخیص مصلحت نظام ارائه و تثبیت شده و افرادی همچون دکتر محمود سریعالقلم - که همفکرانش در طول دولت یازدهم و دوازدهم بر امور اجرایی کشور مسلطاند- بهشدت مدافع آن هستند.
اکنون آنچه قابلتأمل است، رویکرد این جریان به مقوله استقلال بهعنوان یکی از مهمترین شعارها و آرمانهای انقلاب اسلامی است. سریعالقلم- بهعنوان یکی از افراد محوری حلقه نیاوران- معتقد است که حتی چنین واژهای دیگر کاربرد ندارد. او در یکی از مقالات خود تصریح میکند: «ما در دنیا لفظ، مفهوم و تعبیری به نام استقلال اصلاً نداریم. استقلال تعبیری است که در دهه ۱۹۵۰ میلادی کشورهای آفریقایی برای دوره استعمارزدایی استفاده میکردند. مفهومی بود که مؤثر افتاد و در کسب حاکمیت ملی برای ایران در دوران پس از انقلاب اسلامی مفید بود، اما امروز لغت استقلال کاربرد ندارد.» حلقه فکری نیاوران معتقد بهنوعی توسعه وابسته است که در یک فرآیند بهاصطلاح بینالمللی- که تحت مدیریت و سلطه غرب است- شکل میگیرد.
سریعالقلم در جای دیگر چنین مینگارد: «مفهوم استقلال در سه دهه اخیر معنای سنّتی خود را از دست داده و کشورها عموماً به دنبال اختلاط و همکاری و وابستگیهای متقابل هستند. امروزه حتی ژاپن و آلمان و امریکا که نزدیک به ۶۰ درصد از تولید جهانی را در اختیار دارند مستقل نیستند و بهشدت به یکدیگر وابستهاند. برداشت غلط و حفظ معنای ۴۰ سال گذشته از استقلال باعث شده است که ارتباطات فکری، سیاسی و اقتصادی کشور ما با خارج تحتالشعاع نوعی انزواطلبی درونی قرار گیرد و از تعامل و اختلاط معقول که فرآیندی مؤید فراگیری متقابل است پرهیز کنیم. کشور ما هماکنون دارای استقلال سیاسی است و خود تصمیم میگیرد و لزومی ندارد اندیشههای قدیمی را که امروزه دیگر معنایی ندارند مبنای فرهنگ سیاسی خود در داخل و خارج قرار دهد.»
اینگونه اظهارنظرهای استقلالستیز تنها به شخصی همچون سریعالقلم ختم نمیشود و حتی بخشی از کسانی را که مسئولیت رسمی و کلان دارند هم شامل میشود. محمود واعظی، رئیس دفتر آقای روحانی که سالها معاون مرکز تحقیقات استراتژیک مجمع تشخیص مصلحت نظام بوده است، صراحتاً الگوی توسعه مطلوب را در تضاد استقلالخواهی معرفی میکند. او حتی استقلالخواهی و خودکفایی را در ردیف انزواگرایی معرفی میکند: «راهبردهای تحقق توسعه، از الگوهای گذشته که بر پایه مفاهیمی مانند خودکفایی، استقلال و انزوا استوار بودند، ازنظر محتوایی فاصله گرفتهاند و به الگوی توسعه برونگرا نزدیک میشوند که البته در این الگو مفاهیم خودکفایی و استقلال بازتعریف شدهاند. شاخص توسعهگرایی حاکم بر جهان کنونی بر اساس راهبرد تعامل است، چراکه راهبرد انزواگرایی مانع از توسعه میشود. در این شرایط، هر برنامه کلان توسعه ملی برای دستیابی به موفقیت نیازمند تعامل با جریانات اصلی نظام اقتصاد سیاسی بینالملل و استفاده از امکانات جهانی است، چراکه این الگوی توسعه مبتنیبر وابستگی متقابل است و یک ضرورت بهحساب میآید.»
اینچنین است که در ادبیات اینان، مفهوم استقلال با همه ابعادش نفی میگردد. سریعالقلم، در کتابی که مرکز تحقیقات استراتژیک با مقدمه دکتر حسن روحانی منتشر کرده، چنین استقلال اقتصادی را نفی میکند: «اگر کشور میانپایه و درحالتوسعهای تصمیم گرفت در این فرآیند [جهانیشدن]وارد شود باید به دنبال استقلال اقتصادی نباشد، بلکه اقتصاد خود را در معرض تاروپود اقتصاد جهانی بهخصوص غرب قرار دهد.» او همچنین استقلال سیاسی را در تناقض با پیشرفت میداند: «جمهوری اسلامی با یک پارادوکس مهم روبهروست، ازیکطرف میخواهد رشد و پیشرفت کند و از طرف دیگر در پی حفظ استقلال سیاسی و همینطور عدالت در بیرون از مرزهای کشور است. در واقع، ریشه پارادوکس در نوع نگاه به خود و نظام بینالمللی است.»
نگاه برونزای توسعهگرای حاکم بر اعضای حلقه فکری نیاوران موجب میشود مسیر توسعه ایران را آکنده از تعارضها با غرب ببیند و بنابراین تحقق آرمانهای انقلاب اسلامی را مخالف رشد اقتصادی معرفی میکند. زیربنای چنین تفکری عدم خودباوری و غیرممکن دانستن پیشرفت بر اساس ساخت اقتدار درونی است. به اعتقاد اینان «مشکل از آنجا آغاز میشود که تحقق قدرت و توسعهیافتگی محتاج ابزاری است که نزد ایران نیست.»
البته باید گفت موضوع تجویز وابستگی اختصاص به دوره اخیر نداشته و عمری به درازای بیش از یک سده در ایران معاصر داشته است. از نخستین روزهای ورود تجدد بخشی از شبهروشنفکران غربزده آشکارا بر طبل وابستگی کوفتهاند و بهشدت از آن دفاع کردهاند. بااینحال پیروزی انقلاب اسلامی پایانی بود بر تجویز وابستگی به نام ترقی و پیشرفت.
اکنون و پس از گذشت بیش از چهار دهه از پیروزی انقلاب اسلامی، بهرغم تلاشهای امام و امت برای نهادینهسازی استقلال همهجانبه در این مرزوبوم، هنوز هم هستند کسانی که به نام علم و ترقی و در قالب ادبیات جدید همان مفاهیم کهنه استعماری را عرضه میدارند. شوربختانهتر آنکه چنین محافلی تنها به برخی مدعیان روشنفکری محدود نشده و در برخی بخشهای حساس اجرایی کشور نیز رسوخ یافته است. در واقع بخشی از سکان اجرایی کشور در اختیار کسانی بوده که به استقلال از اساس اعتقادی نداشتهاند.
رهبر معظم انقلاب اسلامی چند سال پیش با هشدار به این تفکر فرمودند: «متأسفانه کسانی هستند که تئوریسازی میکنند برای نفی استقلال کشور، استقلال را گاهی به انزوا معنا میکنند، گاهی به این عنوان که امروز استقلال کشورها یک ارزش بهحساب نمیآید، قلمزنی میکنند و حرف میزنند؛ این حرفها هم در بین جامعه پخش میشود. کسانی اینجوری حرکت میکنند. این یک غلط بزرگ، یک خطای بسیار مهم و خطرناک است.»
همین مطلب: