شلیک مستقیم بایدن به غربگرایان
شلیک مستقیم بایدن به غربگرایان
در میانه تحولات پرشتاب افغانستان، آنچه کمتر مورد توجه قرار گرفت، اعتراف صریح رئیسجمهور امریکا به دلیل حضور بیستساله این کشور در افغانستان بود. جو بایدن در سخنانی با صراحت بر اینکه «مأموریت ما در افغانستان هیچگاه قرار نبود ملتسازی باشد. مأموریت ما هیچگاه قرار نبود ایجاد یک دموکراسی تمرکزیافته و یکپارچه باشد.»، گفت: «تنها منفعت ملی حیاتی ما در افغانستان امروز هم، همانی است که همیشه بود: جلوگیری از وقوع یک حمله تروریستی دیگر به خاک ایالاتمتحده امریکا. من سالهاست گفتهام که مأموریت ما بایستی مأموریتی محدود و بر مبارزه با تروریسم متمرکز باشد.»
این سخنان بایدن هرچند برای کسانی که نظام سلطه و پیچیدگیهای آن را بهدقت میشناسند نکته جدیدی نداشت، اما آب سردی بر همه دلگرمیهایی بود که غربگرایان در کشورهای مستقل و اسلامی نسبت به حمایت امریکا داشتند. در واقع این فقط غربگرایان افغانستانی نبودند که از هواپیمای امریکایی به بیرون پرتاب شدند، بلکه شبکه وسیعی از وابستگان فکری و سیاسی غرب هدف شلیک مستقیم ارباب خود یعنی رئیسجمهور امریکا قرار گرفتند.
فراتر از تحولات سیاسی و راهبردی، این اذعان کاخسفید را باید نوعی افتادن نقاب از چهره سلطهگران بینالمللی و تهیشدن لفاظیهای فریبندهشان از معنا دانست؛ لفاظیهایی که در پناه آن چندین دهه است واشنگتن را منجی بشریت تصویر کرده و تحت پوشش این ادعای خودرهبرپنداری برای جهان، به اینسو و آنسوی جهان لشکرکشی میکنند. روشن است که اندیشمندان و افراد فهیم هیچگاه فریب دروغهای بزرگی، چون حقوق بشر و دموکراسیخواهی امریکا را نخوردهاند، اما میدانیم که طیفی از غربگرایان – چه وابسته و چه بیجیرهومواجب- طی چند دهه اخیر در میان ملتها به بزک کردن چهره کریه امریکا مشغول بوده و همپای رسانههای استعماری و هالیوود، جادهصافکن توسعه نفوذ نظام سلطه به اقصینقاط عالم شدهاند و در کشور خودمان هم نمونههای متعددی از این نوع بهاصطلاح روشنفکران و فعالان سیاسی و رسانهای را مشاهده کردهایم.
اکنون بیست سال است که ماشین نظامی امریکا در منطقه غرب آسیا به کشتار انسانهای بیگناه مشغول است و اینک رئیسجمهور آن با وقاحت دلیل آن را منافع کشور خود میداند! البته ادعاهای پوچ غربیها به همینجا ختم نمیشود. بیش از شش سال از آغاز تهاجم ائتلافی به رهبری آلسعود به یمن میگذرد و در طول این مدت نسبتاً طولانی، قریب به ۵۰ هزار یمنی که عمدتاً زن و کودک و غیرنظامی هستند، در اثر بمباران هواپیماهای امریکایی رژیم سعودی به شهادت رسیدهاند. ائتلاف سعودی با چراغ سبز امریکا در ۷۰ ماه گذشته هزاران نفر بیگناه را به خاک و خون کشیده، هزاران خانه مسکونی و بخشهای عمدهای از زیرساختهای یمن را ویران کرده است. تنها گناه مردم مظلوم یمن این بوده است که نخواستهاند زیر بار ظلم مستکبران و متحدان مرتجع آنها بروند و مایل بودهاند سرنوشتشان در دست خودشان باشد. اوج مظلومیت مردم یمن در تنهایی آنهاست که نهتنها دولتهای پرمدعای غربی، بلکه نهادهای بهاصطلاح حقوق بشری نیز چشم بر وضعیت تلخ آنها بستهاند. تلختر آنکه قصه پرغصه حقوق بشر غربی تنها به اینجا ختم نمیشود و در طول یک قرن اخیر در سرزمینهایی، چون فلسطین نیز بارها مشاهده شده است.
رویکرد حاکمان و رسانههای غربی نسبت به مظلومیت مردم یمن، فلسطین و... و احقاق حق آنها، مصداق بارزی از معیارهای دوگانه غرب نسبت به موضوعات مهمی همچون حقوق بشر است که در جهان داعیهدار آن هستند. هرچند بهظاهر مفاهیمی همچون دموکراسی، حقوق بشر و آزادی از سوی محافل و سران غرب مرتباً تکرار و تلاش میشود در لفافه این شعارها و منافع راهبردی غرب در جهان تأمین شود، اما نوع قرائتی که غرب از این الفاظ ارائه میدهد در نوع منطق و معیارهای دوگانهاش مؤثر است. در حقیقت در مبانی تفکر «لیبرالدموکراسی» هرچند از حقوق انسانها صحبت به میان میآید، اما چارچوبی که برای مفاهیم تعریف گردیده، عملاَ تأمینکننده منافع ابرسرمایهداران و زورمندان عالم است.
در چرایی این منطق غیرانسانی، باید به بنیانهای فکری تفکر لیبرالدموکراسی اشاره کرد. در تفکر لیبرالدموکراسی گسترش سود و منافع شخصی اصالت یافته است و بنابراین در نظامهای برخاسته از این تفکر، کانونهای تولیدکننده سود و سرمایه جایگاه ویژهای یافتهاند. پایههای نظامهای سیاسیای، چون ایالاتمتحده امریکا بر قدرت اقتصادی کارتلهای سرمایهداری متکی گردیده است و عملاَ این کانونها که دارای پیوندی وثیق با لابیهای صهیونیستی هستند، تعیینکننده رویکردهای این نظام سیاسی در بسیاری از حوزههای راهبردی هستند.
در حقیقت مبانی لیبرالدموکراسی، اصالتی برای قدرت سرمایهداری ایجاد کرده است که واژه دموکراسی بهمعنای حقیقی در آن محو میگردد. کافی است به چند سال قبل بازگردیم که جنبشی موسوم به ۹۹ درصدیها در اعتراض به حاکمیت یک اقلیت یکدرصدی بر منافع و سیاستهای امریکا به راه افتاد. حاکمیت یکدرصدیها و صهیونیستها بر تصمیمات و منافع غرب، صرفاً یک امر اتفاقی نیست، بلکه لیبرالدموکراسی با اصالت بخشیدن به سود و سرمایه، چنین بستری را فراهم میآورد.
مثال دیگر ماجرای رعایت موازین دینی همچون حجاب در کشورهای اروپایی است. هرچند در ادعا، غرب مدعی است انسانها حق برخورداری از آزادیهای شخصی همچون پوشش را دارند، اما در عمل زنان محجبه در کشورهایی همچون فرانسه از این حق محروم میشوند. در منطق لیبرالدموکراسی، سکولاریسم و لائیسیته بر رأی مردم برتری دارد. به این مفهوم که حتی اگر اکثریت یک ملت، راه دینداری را برگزینند، باز حق اعمال آن را ندارند.
چالش بیش از چهار دههای نظام اسلامی با نظام سلطه غرب نیز بر همین اساس است. غرب به دلیل بنیان غلط فکری خویش و منافع کانونهای صهیونیستی و سرمایهسالاری، حق ملت ایران و ملتهای مستضعف جهان را به رسمیت نمیشناسد و در جهت پایمال شدن آن تلاش میکند. در این چارچوب میتوان فهمید در معیارهای دوگانه حکومتهای لیبرال دموکرات غربی، چگونه رژیم کودککش صهیونیستی، حق داشتن ۴۰۰ کلاهک هستهای را دارد، اما ملت ایران از دستیابی به فناوری صلحآمیز هستهای محروم میگردد؟ چگونه کشتار هزاران یمنی زیر چشم رسانههای جهان را نادیده میگیرند، اما کشتار ۱۰۰ سال پیش را درک میکنند؟ چگونه چند سال پیش و در اوج جنگ سوریه، ادعاهای واهی تروریستها مبنی بر استفاده دولت سوریه از سلاح شیمیایی، فضای رسانهای و سیاسی سنگینی علیه این دولت پدید میآورد، اما در مقابل کشته شدن کودکان و زنان بیگناه در یمن و فلسطین، دولتهای استکباری و همه مجامع بینالمللی زیر سلطه غرب سکوت حمایتآمیز از صهیونیستها را در پیشگرفتند؟
از سلطهگران بینالمللی انتظاری جز استکبارورزیدن نباید داشت، اما وقت آن نرسیده که سادهلوحان و سهلاندیشان غربگرا در کشورهای دیگر به خود آیند و از سرنوشت جمعیتی که این روزها در فرودگاه کابل تمام آرزوهای خود را بربادرفته میبینند، عبرت بگیرند! آیا این شلیک مستقیم بایدن برای هوشیارشدن کافی نیست؟
همین مطلب:
درود
http://miankaleh.com
http://miankale.blogfa.com