جمهوری اسلامی ایران؛ قلب تپنده دنیای معاصر
جمهوری اسلامی ایران؛ قلب تپنده دنیای معاصر
بررسی مولفه ها و شاخصه های شکل دهنده مناسبات بین المللی در سده بیستم و بیست و یکم از مهمترین مسائل مورد بحث و مناقشه نظریه پردازان این حوزه بوده است. تلاش برای کسب و بسط قدرت پایدار در جهان معاصر از اصلی ترین اولویت نظام های سیاسی حاکم بر دنیا بوده است و بر این اساس نظریه پردازان و راهبردشناسان نیز به این حوزه ورود پیدا کرده و ایده ها گوناگونی را مطرح نموده اند.
در آغازین سالهای قرن بیستم شاهد ظهور نظریه های «ژئوپلتیکی» هستیم. این دیدگاه ها بر مبنای تعامل محیط جغرافیایی با تولید قدرت سیاسی شکل گرفته اند.
«سر مکیندر» جغرافیدان انگلیسی در سال 1904 میلادی، نظریه تصرف «قلب جهان» (Heart Land) را مطرح کرد. دیدگاههای وی در کتابهای «محور جغرافیایی تاریخ» و «حقیقت و آرمانهای دمکراتیک» تبیین گردیده است. او سه قاره آسیا، اروپا و آفریقا را «جزیره جهانی» (World Island) نامگذاری کرد و محور مرکزی این جزیره جهانی را به عنوان «هارتلند» (قلب جهان) نامید. از دیدگاه این جغرافیدان، «هارتلند» عبارت است از منطقه گسترده ای که از شرق به سیبری غربی؛ و از غرب به رودخانه «ولگا» در روسیه؛ و از شمال به اقیانوس منجمد شمالی؛ و از جنوب به ارتفاعات هیمالیا و ارتفاعات ایران و ارتفاعات مغولستان محدود می گردد. «سر مکیندر» پس از چندی، دامنه غربی «هارتلند» را تا حدود کشورهای اروپای شرقی توسعه داد. بر این اساس، «قلب جهان» منطقه وسیعی است که شامل بخش بزرگی از ایران، افغانستان، آسیای میانه و بخش مهمی از روسیه می شود و دریای خزر در میان آن جای دارد.
وی در سال 1919 اعلام داشت: «هر قدرتی که بر اروپای شرقی دست یابد، بر «هارتلند» تسلط می یابد، و هرکس بر هارتلند (قلب زمین) تسلط یابد، بر «جزیره جهانی» حاکم خواهد شد؛ و هرکس بر جزیره جهانی حاکم شود، فرمانروای همه جهان خواهد بود».
بر پایه تئوری هارتلند، طرح «تصرف هارتلند» در یکصد سال گذشته مدّ نظر استراتژیستهای کشورهای غربی و قدرتهای بزرگ در مغرب زمین بوده است. پس از تولّد سه ایدئولوژی از درون حرکت مدرنیسم غربی (یعنی: ناسیونالیسم، سوسیالیسم و لیبرالیسم)، هریک از حوزه های ایدئولوژیک مذکور در برههای از زمان با الهام از طرح «هارتلند» برای تصرف «قلب زمین» خیز برداشتهاند و دو بلوک اول و دوم در تأمین کامل هدف یاد شده ناکام گردیدهاند و بلوک سوم در حال تجربه کردن تصرف کامل آن برآمده است. و اینک توضیح مطلب: در جریان جنگ جهانی، ارتش مغرور نازی به رهبری هیتلر که نمایندگی «ناسیونالیسم» را بر عهده داشت، پس از تصرف بخش عمده اروپا، به منظور تصرف «قلب جهان» به روسیه لشکر کشی کرد ولی با مقاومت حریفان قدرتمندش، طعم تلخ شکست را چشید و بدینسان، ارتش آلمان در سال 1946 با تحمل ناکامی از آن سرزمین باز گشت و سقوط هولناک ایدئولوژی «ناسیونالیسم» و حکومت هیتلر را به تماشا نشست.
در سال 1979 ارتش سرخ اتحاد جماهیر شوروی که نمایندگی «سوسیالیسم» را بر عهده داشت، به منظور تکمیل و توسعه تسلط خود بر «هارتلند» به افغانستان که در این حوزه قرار دارد و دارای ارزش خاص استراتژیک است لشکر کشی نمود؛ ولی با مقاومت حریف همزاد خویش یعنی جهان غرب که نمایندگی «لیبرالیسم» را بر عهده داشت با همکاری جریانات سلفی تولید شده توسط سرویس های اطلاعاتی غرب، زمین گیر شد و در فاصله سالهای 1988 و 1989 مجبور به عقب نشینی از افغانستان شد.
بر مبنای تئوری هارتلند می توان به اهمیت سرزمین ایران پی برد که شش حوزه ژئوپولیتیکی به شرح ذیل ارتباطی تنگاتنگ دارد
ـ حوزه قفقاز و آناتولى (ایران، ارمنستان، گرجستان و روسیه)
ـ حوزه دریاى خزر (ایران، ترکمنستان، قزاقستان، روسیه و آذربایجان)
ـ حوزه فلات ایران (ایران، پاکستان و افغانستان)
ـ حوزه آسیاى مرکزى (ایران، ترکمنستان، قزاقستان، ازبکستان، قرقیزستان و تاجیکستان)
ـ حوزه دریاى عمان و اقیانوس هند (ایران، پاکستان، هند، عمان و امارات متحده عربى)
ـ حوزه خلیج فارس (ایران، عراق، کویت، عربستان، امارات متحده عربى، قطر، بحرین و عمان).
البته تئوری های ژئوپلتیکی تنها به «هارتلند» مکیندر محدود نشد، بلکه پس از آن تئوری های ریمولند (اسپاکمن)، قدرت دریایی (ماهان)، کمربند شکننده (کوهن) و مرکز- مرکز هرکدام کوشیدند تا به ارائه دیدگاههای جدید در تعیین کانون قدرت در جهان معاصر بپردازند.
نیکسون رئیس جمهور اسبق آمریکا که خود دارای دیدگاه های راهبردی در حوزه اندیشه سیاسی بود معتقد بود «نفت خون صنعت مدرن است» و بر این اساس بود که راههای دریایی (که مجرای اصلی انتقال نفت به جهان صنعتی بودند) به عنوان شریان های حیاتی قدرت تعریف شدند و این خاستگاه نظریه قدرت دریایی شد.
اما محور قرار گرفتن مسئله ای چون نفت باعث ظهور نظریات جدیدتری در حوزه مناسبات بین المللی شد که به نظریات «ژئو اکونومیک» مشهور شدند. در این دیدگاه ها تعامل محیط جغرافیایی با تولید قرت اقتصادی مورد توجه قرار می گیرد.
بر این اساس بود که نظریه «هارتلند جدید» طرح شد که بر مبنای آن هارتلند جدید شامل دو هارتلند نفتی و هارتلند گازی است. هارتلند نفتی شامل کشورهایی است عمده منابع نفتی دنیا را در دست دارند و حول محور خلیج فارس شکل گرفت و هارتلند گازی شامل کشوراهی داریی ذخائر عظیم گاز که شامل ایران و کشورهای آسیای میانه و حوزه قفقاز می باشد. نکته قابل توجه آن است که نقطه مشترک و مرکز این دو هارتلند، ایران می باشد.
پروفسور جفرى کمپ در سال 1997 با نظریه اى تکمیلى بر دو نظریه هارتلند و ریملند مى گوید: مجموعه سرزمین هاى دربرگیرنده خلیج فارس و دریاى خزر منطقه اى بیضى شکل انرژى استراتژیک است که سرزمین ایران مانند پلى استراتژیک این دو منبع بزرگ انرژى جهان را به هم پیوند مى دهد.
در توضیح این نکته می توان به کنفرانسى تحت عنوان «ایران، زمان روى آوردن به نگرشى تازه» در تیر ماه سال 1383 توسط شوراى سیاست خارجى ایالات متحده در واشنگتن و با حضور بیش از 300 نفر از نظریهپردازان و استادان برجسته علوم سیاسى برگزار شد، اشاره کرد. در این کنفرانس قرائت گزارش شوراى روابط خارجى در مورد نحوه مواجهه با ایران به عنوان مهمترین بخش کنفرانس مورد توجه محافل سیاسى و رسانههاى بینالمللى قرار گرفت. گزارشى که با مدیریت و نظارت «برژینسکى» و «رابرت گیتس» تهیه شده بود. در این کنفرانس، ویژگیهای منحصر به فرد ایران در منطقه بیان گردیده و به منابع سرشار نفت و گاز آن به شرح ذیل اشاره شده است و در آن آمده است: «مواهب عظیم طبیعى ایران که تقریبا 11 درصد ذخایر نفتى جهان را در خود جاى داده و دومین منبع بزرگ گاز جهانى است ایران را به بازیگرى با نقش غیر قابل انکار در عرصه اقتصاد جهان تبدیل کرده است.»
اما وقوع انقلاب اسلامی ایران با عث شده است تا برخی متفکران و تئوریسین های جهان غرب نسبت به دیدگاه های خود تجدیدنظر نمایند. تا پیش از بروز انقلاب اسلامی دیدگاه های اقتصادی زیربنای نظرگاه های تولید قرت بود، اما وقوع انقلاب اسلامی که مبانی، اندیشه و آرمان های الهی و فرهنگی را به همراه خود داشت باعث ظهور نظریات «ژئوکالچر» که به بررسی تعامل محیط جغرافیایی یا تولید قدرت فرهنگی می پردازد، شد.
یکی از آخرین دیدگاههایی که در حوزه مناسبات بین المللی مطرح شده است، نظریه «تئولند» است. بر اساس این نظریه که توسط دکتر محمدجعفر ایرانی مطرح شده است، آنچه امروز به عنوان استمرار حساسیت هاى پیشین ابرقدرتهای جهان و استکبار جهانى در این منطقه مى باشد، عنصرى به نام «دین» (تئو) یا اسلام گرایی نامیده اند. بر اساس این تئوری، اگر امروز خطرى هژمونی و سلطه جهان غرب و آمریکا را تهدید مى کند چیزى نیست جز «دین» با نگرش اسلام ناب. جالب آن است که خاورمیانه مهد ادیان تو حیدی بوده است و در حال حاضر ج.ا.ا. به عنوان محور اسلام گرایی شیعی در منطقه و جهان می باشد. بنابراین ایران محور «تئولند» بود.
ساموئل هانتینگتون در مقاله اى که پیش از مرگش در مجله «فرین افریز» ارگان رسمى شوراى روابط خارجى آمریکا به چاپ رسیده اعلام می نماید که سیاست هاى بین المللى معاصر، هیچ شباهتى به الگوهاى ارائه شده (تک قطبى، یک قطبى، چند قطبى، ائتلاف قدرت هاى درجه دوم) ندارد.
وى با این ادعا که آمریکا نه تنها ابرقدرتى است که در سطح دنیا از همه ابعاد قدرت اقتصادى، نظامى ، دیپلماتیک، ایدئولوژیک و فرهنگى دست بالا را دارد بلکه از توانایى و امکانات لازم براى پاسدارى از منافع خود تقریباً در سراسر دنیا برخوردار است. وى ادامه مى دهد که در سطح دوم جهان معاصر، قدرت هاى بزرگ منطقه اى قرار دارند. این قدرت ها برمناطقى از جهان تسلط دارند بى آنکه همچون آمریکا بتوانند اهداف و قابلیت هاى خود را در سطح جهان گسترش دهند و در نهایت به این قدرت هاى بزرگ منطقه اى چنین اشاره مى کند:
1. ترکیب آلمان و فرانسه در اروپا
2. روسیه در اوراسیا
3. چین و تا حدودى ژاپن در آسیاى شرقى
4. هند در آسیاى جنوبى
5. ایران در آسیاى جنوب غربى
6. برزیل در آمریکاى لاتین و آمریکاى جنوبى
7. نیجریه در آفریقا
در جمع بندی دیدگاه های طرح شده می توان گفت امروز جدیدترین و جامع ترین نظریه در حوزه قدرت، «قدرت هوشمند» است که ترکیبی متوازن از قدرت سخت، نرم نیمه سخت (اقتصادی) است. بر این مبنا کشوری که دارای قدرت هوشمند باشد می تواند از ویژگی هژمونیک (رهبری و برتری) برخوردار گردد.
نظام جمهوری اسلامی ایران نیز با توجه به مطالب مطرح شده و نیز بسترهای سرزمینی و فرهنگی، پتانسیل دستیابی به جایگاه اول قدرت هوشمند را داراست. بر این اساس است که نظام سلطه برای جلوگیری از تعالی جایگاه و بسط قدرت ج.ا.ا. در طول سه دهه از انقلاب اسلامی از ابزارهای گوناگونی در مقابل نظام اسلامی بهره گرفته است.
در دهه اول انقلاب استفاده از قدرت سخت برای سرنگونی نظام ج.ا.ا. در دستورکار قرار گرفت که با رهبری داهیانه امام امت (ره) و پایداری تاریخی ملت مسلمان با شکست مواجه شد. در دهه دوم و سوم الگوی منازعه نرم مورد استفاده قرار گرفت که اوج آن را می توان در حوادث فتنه سال گذشته دید که به تهدیدات نیمه سخت (امنیتی) نیز گسترش یافت.
در همین راستا به نظر می رسد با توجه به عزم راسخ نظام ج.ا.ا. برای ارتقا به جایگاه قدرت هوشمند در دهه چهارم انقلاب (بر مبنای عدالت و پیشرفت) تلاش پیگیری از سوی نظام سلطه برای جلوگیری از این امر جریان خواهد داشت. با توجه به این امر به نظر می رسد مراحل بی ثبات سازی، مهار، تغییر رفتار و تغییر ساختار از اجزای سناریوی تقابل نظام سلطه با ج.ا.ا در دهه چهارم باشد.
لینک مرتبط: