تحول و نظام انقلابی
تحول و نظام انقلابی
«انقلاب» در واقع دگرگونیای عمیق است و انقلاباسلامی تحولی بنیادین در تاریخ ایران بود. به جرئت میتوان گفت در طول تاریخ چند هزارساله سکونت انسان در این فلات، تنها تحول عمیقی که با اراده ملت ایران و بدون دخالت خارجی به نتیجه رسیده، همین «انقلاب اسلامی» بوده است. تأکید بر این دو رکن «اراده ملت» و «منهای دخالت خارجی» ازآنروست که تاریخ پرفرازونشیب ایران مشحون از دستبهدست شدنها در سیاست، فرهنگ و اجتماع است، اما متن مردم در بسیاری از این تحولات غایب و مقهور تصمیمات سلاطین و سلسلهها بودهاند و موارد استثنایی، چون خیزش مشروطه یا ملی شدن صنعت نفت نیز با ریلگذاری یا دخالت خارجی به انحطاط کشیده شده است.
در ذات انقلاب، مفهوم تحول نهادینه است و نظام برخاسته از انقلاباسلامی نیز نظامی پویا و انقلابی است. ساختارهای درهمتنیده و به میراث رسیده از دیوانسالاری گذشته یا کپیبرداری شده از الگوهای وارداتی، چیزی نیست که با تغییر نظام سیاسی، بهراحتی تغییر یابد. از اینرو فرایند تحولی که با تغییر نظام سیاسی در سال ۱۳۵۸ شروعشده، با تسری به تغییرات بنیادین در حوزههای فرهنگی، اجتماعی و اقتصادی تکامل مییابد. به جز اینها نظام جمهوری اسلامی بازیگری معترض به نظم ظالمانه بینالملل هم است و نهتنها این نظم را نمیپذیرد، بلکه به دنبال دگرگونی آن و بلکه ترغیب دیگران در همراهی با این دگرگونیخواهی جمعی نیز است. بنابراین، چه در سطح فروملی، ملی و فراملی، تحول مبنای اصلی حرکت انقلاب و جمهوری اسلامی است.
تغییر و تحول یک اصل اساسی برای انقلاباسلامی است، اما جهت این تحول از خود آن مهمتر است. اگر سمتوسوی تحول به سوی تعالی و اعتلا و تحقق آرمانهای بنیادین انقلاب باشد، تحول مثبت و ممدوح است، وگرنه از نوع ارتجاع و مذموم خواهد بود. اگر به راهی که در طول چهار دهه گذشته طی کردهایم، بنگریم در چند مقطع شاهد تلاشهایی برای تجویز تحولاتی فریبنده، اما در واقع از جنس پسرفت بودهایم. تجویز توسعه اقتصادی منهای عدالت در دوره سازندگی، سکولاریزاسیون به نام توسعه سیاسی در دوره دومخرداد و نیز عدول از سیاست خارجی تراز انقلاب به نام سیاست خارجی توسعهگرا مواردی از این دست است. در واقع بیش از نیمی از تاریخ چهلوچندساله ما به تجربه تحولگرایی ارتجاعی توسط جریانهای سیاسی خاص گذشته است.
ازاینرو جهت تحول از خود آن مهمتر است و برای حرکت تحولی، نیازمند جهتیاب هستیم. در معارف دینی ما، «امامت» اصلیترین مبنای هدایت بشر بوده و در نظام «امامت و امت» امام چنین رسالتی را بر دوش دارد. بنابراین، پیشنیاز تحول، حضور «امام تحول» است که انقلاباسلامی، چه در مقطع نهضت و چه در دوره نظام، چنین موهبتی بهرهمند بوده است. در طول سه دهه اخیر نیز مهمترین عنصر مؤثر در اصلاح جهتگیریها و هدایت جامعه در مقابل چاههای ویل توسعههای ارتجاعی همین جایگاه ولایت بوده است. امام جامعه، هرچند عالیترین شخص نظام سیاسی است، اما به وضع موجود راضی نیست و این هضمناپذیری نسبت به سنتهای غلط یا نقاط ضعف را فریاد هم میزند.
در نظام انقلابی، تناقضی میان ایستادگی بر اصول و تحولخواهی نیست، چراکه تحولخواهی به تأسی از «امام تحول» بر پایه اصول و در جهت تحقق آرمانها دنبال میشود. نقاط ضعف موجود چه در اثر کوتاهی در اصلاح روندهای موروثی یا وارداتی باشد، چه در اثر تجربههای اندک حکمرانی، پذیرفتنی نیست. همانگونه که در بیانیه گام دوم تصریحشده است «انقلاباسلامی همچون پدیدهای زنده و بااراده، همواره دارای انعطاف و آماده تصحیح خطاهای خویش است، اما تجدیدنظرپذیر و اهل انفعال نیست.»، «انقلاباسلامی پس از نظامسازی، به رکود و خموشی دچار نشده و نمیشود و میان جوشش انقلابی و نظم سیاسی و اجتماعی تضاد و ناسازگاری نمیبیند، بلکه از نظریه نظام انقلابی تا ابد دفاع میکند.»
مکتبی که آرمانهای بلندی دارد و از «بایدها» سخن میگوید، هرگز به واقعیتها و وضع موجود دل نمیبندد و تحول را ابزار کوتاه کردن فاصله میان بایدها و واقعیتها قرار میدهد. مسیری که امامین انقلاباسلامی در راهبری تحول جامعه تبیین کردهاند، پیمودنی و نتیجهبخش خواهد بود، اما پیششرط تداوم این مسیر تحولی، گفتمانسازی و ایجاد اراده جمعی در میان نخبگان و آحاد ملت برای طی طریق در آن است. این اجماعسازی رسالتی است که بر دوش اصحاب فرهنگ و رسانه و تریبونداران است.
همین مطلب: