امتداد منازعه در سطح راهبردی
امتداد منازعه در سطح راهبردی
پس از حملات تروریستی اخیر رژیم صهیونیستی به جنوب لبنان، بار دیگر این سؤال مطرح شد که پاسخ مقاومت و بهویژه حزبالله به این شرارتها چه خواهد بود و حتی پرسش برخی این بود که چرا مقاومت به عملیاتی دست نمیزند که ریشه شرارت خشکانده شود و بهاصطلاح بازدارندگی ایجاد شود. برای پاسخ به این سؤال باید به یاد آورد که منازعه راهبردی با نظام سلطه مربوط به امروز و حتی امسال نیست و روندی ۴۵ساله دارد و از تعطیلی سفارت صهیونیستها در تهران و اخراج مستشاران امریکایی از ایران شروع و خیلی زود به منطقه کشیده شد. در طول دهه ۶۰ بهرغم گرفتاری ایران در جنگ تحمیلی حزب بعث، ضرباتی مهم و فراموشنشدنی به صهیونیستها و امریکاییها در لبنان وارد شد و پس از پایان دفاع مقدس تمرکز بیشتری بر تضعیف قدرت نظام سلطه در منطقه، بهویژه در جهت تحقق آرمان قدس شریف ایجاد شد. در مقابل امریکاییها بعد از ۱۱ سپتامبر از طرح خاورمیانه بزرگ رونمایی کردند که تغییر اساسی ژئوپلیتیک منطقه را دنبال میکرد و کلید سلطه بلامنازعه صهیونیستها بر منطقه بود. باوجود لشکرکشی گسترده امریکاییها و ناتو به منطقه و هزینهکرد بیش از ۷تریلیون دلار در منطقه در طول دو دهه عملاً نهتنها جغرافیای سیاسی منطقه به سود غرب تغییر نکرد، بلکه محور مقاومت عینیتی بیشتر یافت و با نابودی حکومت داعش عملاً نشان داد قدرت شکلدهی به ترتیبات امنیتی و سیاسی جدید در منطقه را دارد.
تصور کاخ سفید آن بود که با توجه به نقش بیبدیل سردار دلها شهید حاج قاسم سلیمانی در پیشبرد برنامه منطقهای جمهوری اسلامی، با حذف و شهادت وی عملاً این برنامه با کندی یا حتی وقفه مواجه خواهد شد. در عمل ماجرا بهگونهای دیگر رقم خورد. رهبر انقلاب انتقام سخت اصلی را غلبه بر هیمنه نرمافزاری سلطه و اخراج امریکا از منطقه دانستند. قدرت تسلیحاتی مقاومت در غزه توسعه یافت، تسلیح مقاومت در کرانه باختری به نتیجه رسید، تهاجم ائتلاف به یمن با شکست مفتضحانهای پایان یافت، قدرت دریایی نامتقارن مقاومت در اقیانوسها و تنگههای راهبردی ظهور یافت و نهایتاً گروههای مقاومت عراق به بازیگر تأثیرگذار فراملی و منطقهای تبدیل شدند. اوج این تحول عمیق را میتوان در عملیات اعجابآور «طوفان الاقصی» دید که شکست اطلاعاتی بزرگ و جبرانناپذیری برای ساختار نظامی و امنیتی رژیم صهیونیستی به شمار میآید. در امتداد عملیات طوفان الاقصی، ظهور قدرت دریایی جدید در تنگه راهبردی بابالمندب که عملاً مسیر تأمین نیازمندیهای صهیونیستها و غربیهای حامیشان را به مخاطره افکند و نیز شهامت فوقالعاده مقاومت عراق در به چالش کشیدن امنیت و اقتدار پایگاههای امریکایی و نهایتاً حمایت تمامعیار حزبالله لبنان از مقاومت فلسطین و استمرار ناباورانه مسیر تأمین نیازمندی تسلیحاتی مقاومت غزه نشان داد که معادلات جدیدی در منطقه شکل گرفته است. در نهایت، وقوع عملیات «وعده صادق» نشان داد که انقلاب اسلامی و مقاومت قدرت تهاجم گسترده و بیامان به سرزمینهای اشغالی را دارد و ترتیبات کنونی به مسیری بیبازگشت وارد شده که محور مقاومت را به بازیگر تعیینکننده تبدیل کرده است.
ترتیبات منطقه در دو سطح راهبردی و تاکتیکی قابلارزیابی و تفکیک است. در سطح راهبردی مسئله موفقیتهای روزافزون مقاومت و ناکامیهای پیدرپی راهبردهای امریکا و رژیم صهیونیستی وضعیت را کاملاً روشن میکند، اما این بدان معنا نیست که در سطح تاکتیکی طرف عبری و غربی تلاشی نکرده باشد. شهادت بیش از ۴۰ هزار زن و کودک و پیر و جوان اهل غزه یا ترور ناجوانمردانه مردم عادی در جنوب لبنان با ترفندهای فناورانه، شاید برای حامیان خونخوار نتانیاهو خشنودی زودگذری ایجاد کند، اما درواقع حتی صدای حامیان سنتی غربی رژیم صهیونیستی را هم درآورده است.
حتی شهادت فرماندهان مقاومت در سوریه و لبنان هم نتوانست جریان حمایت از مردم فلسطین را قطع کند و مهمترین نشانه آن تداوم جنایات صهیونیستها به امید کسب حتی یک دستاورد حداقلی است. درواقع شاید در سطح «تاکتیک» صهیونیستها خودی نشان دادهاند، اما در سطح «راهبرد» همچنان نتوانستند موازنه را به سود خود برگردانند. در سطح راهبردی نوار پیروزیهای مقاومت همچنان استمرار یافته و پیشتر نیز بارها گفته شده که زمین بازی موفق برای ما در سطح راهبردی تعریف میشود. مطلوب دشمن آن است که از زمین موفق خود یعنی راهبرد تنازل کرده و به بازی در زمین او یعنی «تاکتیک» تن در دهیم. منطقی است که مقاومت در جای لازم ضربه تاکتیکی را هم بر او وارد کند، اما بر مسیر راهبردی خود اصرار ورزد. نمیتوان انتظار داشت که دشمنی که برای بقا مبارزه میکند، ناگهان از همه دارایی خود دست بکشد، اما هزاران خنجری که از محاصره ۲۵۰ درجهای بر او وارد میشود، نهایتاً کار خود را خواهند کرد؛ انشاءالله.
همین مطلب: