خدای «سید» که هست!
در آن صبح تابستانی دو شنبه در شهریورماه، جمعی از مردم تهران به جماران آمده بودند تا مصیبت تازه را به امام و مقتدایشان تسلیت بگویند. هوا هنوز گرم نشده بود که امام (ره) به جمعشان آمد و روی صندلی همیشگی خود نشست. در چشمانش غم بزرگی هویدا بود، غمی که آن سال هر روز با غمی دگر تازه میشد. بعد از بسمالله با این جمله شروع کرد که «انالله و انا الیه راجعون» و هنوز در میانه جمله استرجاع بود که بغض جمعیت ترکید و امام نیز بهسختی این جمله را به پایان برد. جمع داغداری که برای تسلای دل امامشان سراغش آمده بودند، اینک کوهی استوار میدیدند که در هشتمین دهه عمر خود با اقتدار از آن تابستان سخت عبور کرده بود؛ تابستانی که به بهای جان دهها نفر از اصحاب امام و انقلاب اینک در واپسین ماه خود قرار داشت.