یاران صاحب عبای شکلاتی نظام را از چه می ترسانند؟!
این روزها مسئلهی آیندهی سیاسی جریان موسوم به اصلاحات تا آن حد برای نخبگان این جریان نگرانکننده است که به خرج کردن سرمایهی اصلی، یعنی شاخصترین چهرهی جریانشان، چشم دوختهاند. مسئلهی آمدن خاتمی در عرصهی انتخابات، که البته به تأیید یا عدم تأیید از سوی هیئتهای نظارت و شورای نگهبان پیوند خورده است، یکی از جلوههای این رویکرد است.
حال با توجه به سابقهی وی و نقش او در فتنهی 88، ابهامات جدی در خصوص احتمال تأیید صلاحیت وی پدید آمده است و همین مسئله، تکاپوی جدی بخشی از جریان فتنهـاصلاحات را به دنبال داشته است. از این منظر، یکی از گزارههایی که مرتباً از سوی برخی افراد منتسب به این جریان این روزها بیشتر شنیده میشود آن است که اگر سید محمد خاتمی دل را به دریا بزند و وارد گردونهی ثبتنام نامزدها شود و آن گاه از سوی شورای نگهبان رد صلاحیت گردد، چه اتفاقی خواهد افتاد؟
در این ارتباط میتوان به یادداشت محمدرضا جلاییپور، با عنوان «چهل دلیل برای حضور خاتمی»، مصاحبهی اخیر رضا خاتمی با سایت تازهتأسیس «آفتاب صبح امید»، نامهی اخیر مصطفی تاجزاده به اعضای سازمان مجاهدین و جبههی مشارکت و... اشاره نمود.
محمدرضا خاتمی مدعی شده است: «رد صلاحیت خاتمی کار کوچکی نیست و اگر این اتفاق بیفتد، بخش قابل توجهی از سرمایهی اعتماد حکومت در میان مردم از بین میرود. نکتهی مهمتر این است که باید ریسک کنیم و این ریسک میارزد؛ چرا که اگر ما سرمایهای داریم، اکنون که کشور در معرض سقوط است، آن را باید استفاده کنیم.»
محمدرضا جلاییپور نیز در یادداشت خود تحت عنوان «چهل دلیل برای حضور خاتمی» مینویسد: «هزینهی رد صلاحیت فرضیِ خاتمی را رد صلاحیتکنندگانی خواهند داد که بیش از پیش به نمایشِ آزادی انتخابات نیاز داشتهاند و نه دمکراسیخواهان.»
وی میافزاید: «کنایههای وزیر اطلاعات، بازداشت روزنامهنگاران، احضار فعالان سیاسی اصلاحطلب و فشارهای ماههای اخیر (که شاید افزایش بیابد)، همه از ترس نامزدی خاتمی و برای پیشگیری از حضور گستردهی اصلاحطلبان در انتخابات است؛ چرا که تمامیتخواهان، در صورت ثبتنام خاتمی، قدرت رد صلاحیتش و مهار امواج حمایت از او را ندارند. رد صلاحیت خاتمی به معنای اعلام رسای پایانِ انتخابات در ایران است و در شرایط داخلی و بینالمللیِ کنونی، نظام توان پرداخت این هزینهی سهمگین را ندارد.»
جلاییپور در بخشی دیگر از این یادداشت، خاطر نشان میسازد: «حذف نامزدی که هشت سال ریاستجمهوری اسلامی ایران را بر عهده داشته است هزینهی بالایی دارد و از چشم جامعه و جهان نشانهی ناآزاد بودن انتخابات محسوب میشود. رأی دادن خاتمی در انتخابات مجلس نهم نیز (صرف نظر از داوریای که نسبت به اصل و شیوهی آن داریم)، هزینههای رد صلاحیت او را افزایش داده است. اگر همهی احزاب، گروهها و رهبران اصلاحطلب از خاتمی حمایت کنند و پیشاپیش قاطعانه اعلام نمایند که تنها نامزدشان اوست و بدون او از حضور در انتخابات معذور خواهند بود، احتمال رد صلاحیت خاتمی کاهش مییابد.»
لازم به ذکر است که این رویکرد ناشی از یکی از تاکتیکهای عملیات روانی با عنوان «پیشگویی فاجعه» است که در آن، با استفاده از شیوههای جنگ، به ارائهی پیشگوییهای مصیبتبار میپردازند که بتوانند حساسیت مخاطب را نسبت به آن افزایش دهند و بر اساس میل و هدف خویش، افکار وی را هدایت نمایند. در این تاکتیک، با برجستهسازی پیامدهای احتمالی و گاهی ساختگی یک روند یا رویداد، کوشیده میشود مخاطب نسبت به عواقب اقدامات خود حساس شود و وادار به تجدید نظر گردد.
با توجه به آنچه گفته شد، گزارهی اصلی مورد ادعای این طیف آن است که نباید از بابت نوع مواجههی نظام با خاتمی نگران بود؛ چرا که در صورت ثبتنام وی، نظام توان تحمل هزینههای رد صلاحیت وی را ندارد. ذکر این نکته ضروری است که بسیاری از تحلیلگران سیاسی معتقدند که احتمال ورود خاتمی به عرصهی انتخابات، بسیار ضعیف است و پرداختن به این موضوع، نه از جهت اعتقاد به اهمیت اصل این موضوع، که از جهت نشان دادن بیپایه بودن سناریوی تبلیغاتی است که اصلاحطلبان حول چنین مسئلهای طراحی و اجرا نمودهاند.
حال برای پاسخ دادن به این ادعای پُرتکرار اصلاحطلبان و اثبات واهی بودن آن با دلایل متقن، با در نظر گرفتن فرض حضور خاتمی و رد صلاحیت وی، ابعاد سناریوی محتمل را مورد بررسی قرار میدهیم:
1. کاهش یا افزایش مشارکت
ادعای اصلاحطلبان بر آن است که با رد صلاحیت خاتمی، بدنهی هوادار وی، عرصه را تحریم میکنند و باعث کاهش چشمگیر در مشارکت عمومی خواهند شد. برای بررسی صحت این ادعا، کافی است شرایط انتخابات مجلس نهم را مرور کنیم. اصلاحطلبان در انتخابات مجلس نهم، با در پیش گرفتن استراتژی تحریم، کاهش مشارکت را به انتظار نشسته بودند؛ اما بر خلاف تصور آنها، این گونه نشد. چنان که هم استراتژیشان شکست خورد و هم کرسیهای داشته را از دست دادند. شخص خاتمی نیز، بنا بر اخبار موثق، برای شرکت در انتخابات مردد بود و نهایتاً زمانی که متوجه شد در غیاب جدی اصلاحطلبان، باز هم مردم در پای صندوقهای رأی حاضر شدهاند، راهی حوزههای اخذ رأی شد.
از سویی نبودن خاتمی به منزلهی کنار رفتن دیگر نامزدهای این جریان نیست. پایگاه رأیی که صرفاً به خاطر خاتمی در انتخابات حاضر میشود و در صورت عدم حضور خاتمی به پای صندوق نمیآید، آنچنان گسترده به نظر نمیآید؛ کما اینکه به هر روی، کاندیداهای اصلاحطلب حاضر، بخشهایی از سرمایهی رأی این جریان را به خود اختصاص خواهند داد.
بنابراین خود اصلاحطلبان نیز میدانند که با رد شدن وی هم مشارکت، تغییر چندانی نخواهد کرد.
2. حضور یا عدم حضور دیگر نامزدهای اصلاحطلب
این طیف اصلاحطلبان مدعیاند که کاندیدای نهایی این جریان خاتمی است و در صورت رد شدن وی، کل سرمایهی اجتماعی مورد ادعای این جریان و نیز دیگر نامزدهای منتسب به اصلاحات، میدان را خالی خواهند کرد و این مسئله را به صورت تهدیدی برای به عقب راندن نظام وانمود میکنند.
بررسی شرایط سیاسی حاضر نشان میدهد در حال حاضر، در صورت نیامدن خاتمی، کاندیداهای اصلاحطلب دیگری هستند که به احتمال فراوان خواهند آمد (نظیر عارف، جهانگیری، روحانی و...) و اساساً آمدنشان را به نیامدن خاتمی منوط کردهاند. پس در سطح نخبگان، تنها کاندیداتوری خاتمی منتفی میشود، نه اصلاحطلبان.
3. ایجاد چالشهای احتمالی برای کشور و نظام
نوع تهدیدات تبلیغاتی اصلاحطلبان تندرو در خصوص رد صلاحیت خاتمی، گویای سناریویی در خصوص نگرانی از ایجاد فاجعه، بحران یا حداقل چالشی در سطح کشور در اثر رد صلاحیت خاتمی است. برای اینکه پوچ بودن این ادعا ثابت شود، ابعاد این مسئله لازم است تا مورد بررسی قرار گیرد:
الف) روشن است که اصلاحطلبان در قالب جریان فتنه، در سال 88، با تمام فریبکاری و خدعههای جنگ روانی، تا آنجا که توانستند سرمایهی اجتماعی خود را به کف خیابانها آوردند تا نظام را به عقبنشینی وادار کنند و ناکارآمدی این سناریو نیز به اثبات رسیده است. بنابراین بعید به نظر میرسد آنان یک بار دیگر بخواهند آزموده را بیازمایند.
ب) شرایط اجتماعی جامعهی ایرانی، خصوصاً طیف عمدهی مشارکتجو در فعالیتهای سیاسی، نشان میدهد تمایل و اقبال عمومی به اصلاحطلبان، خصوصاً طیف رادیکال آن، دچار افت قابل توجهی بوده است و همین مسئله موجبات تقویت طیف معتدل و عقلانی این جریان شده است و نتیجتاً دست زدن به اقدامات فراقانونی، با توجه به چشمانداز فعلی، چندان محتمل به نظر نمیرسد.
ج) بازگشتگرایی و میل به بازسازی چهره و جایگاه جریان موسوم به اصلاحات در ساختار سیاسی و جامعهی نخبگان این جریان، چیزی نیست که بر کسی پوشیده باشد. در این میان، فرصت مشارکت با گزینههای حداقلی در انتخابات پیش روی ریاستجمهوری، چیزی نیست که با سناریوی نخنما و تکراری تهدید و باجخواهی از نظام، آن را از دست بدهند. آنچه روشن است طیف خاتمی و یارانش میدانند که انتخابات یازدهم فرصتی است برای بازگشت به مشارکت قانونی و کسی در نظام و حاکمیت نیست که تهدیدات آنان را در خصوص پیامدهای رد صلاحیت جدی تلقی کند.
در مجموع، آنچه روشن است، جریان اصلاحات در وضعیت ویژهای به سر میبرد. از سویی از ظرفیت اجتماعی لازم برای پیروزی در انتخابات برخوردار نیست و از سویی دیگر، با سوءسابقه در فتنهی 88، موجبات بیاعتمادی ملت و نظام را فراهم آورده است.
در چنین شرایطی، حتی ناظران بینالمللی نیز به واقعیت امر پی بردهاند. چندی پیش بود که روزنامهی آمریکایی واشنگتنپست، با اذعان به شکست جریان موسوم به اصلاحات، در گزارش جدید خود پیرامون احتمال نامزدی محمد خاتمی در انتخابات ریاستجمهوری ایران، اذعان میکند که وی فاقد اعتبار و مقبولیت نزد ملت ایران است و معترف است که هواداران وی «انگشتشمار» هستند. روزنامهی واشنگتنپست، با اشاره به کارزار نمایشی اینترنتی که برای تشویق محمد خاتمی به شرکت در انتخابات ریاستجمهوری پیش روی کشورمان ایجاد شده است و با اذعان به عدم اقبال عمومی از وی، میافزاید: «عدهای از هواداران خاتمی، سایتی را برای وی راهاندازی کردهاند تا بار دیگر او در انتخابات ریاستجمهوری شرکت کند. تا کنون تعداد کمی این فراخوان را امضا کردهاند.»
واشنگتنپست در ادامه میافزاید: «واجدین شرایط رأیدهی در انتخابات اخیر ایران 45 میلیون نفر هستند، در حالی که تعداد امضاکنندگان این فراخوان بسیار کمتر از آن میزان هستند و این خود نشاندهندهی آن است که اقبال عمومی به سوی محمد خاتمی وجود ندارد.» این روزنامهی آمریکایی در ادامه نوشته است: «خاتمی اکنون 69 سال سن دارد و شواهدی مبنی بر تمایل وی برای حضور در عرصهی انتخابات دیده نمیشود.»
این روزنامهی آمریکایی در ادامه میافزاید: «از جمله هواداران خاتمی، لیبرالهایی هستند که با ساختار اسلامی حکومت جمهوری اسلامی ایران مخالفت دارند؛ آنان خواستار سازش ایران با آمریکا و تسلیم آن کشور در مقابل غرب هستند.»این روزنامهی آمریکایی در ادامه میافزاید: «محمد خاتمی در انتخابات ریاستجمهوری چهار سال پیش ایران از جریان سبز (فتنه) به سردمداری میرحسین موسوی حمایت کرد؛ اما در آن انتخابات، موسوی از احمدینژاد شکست خورد.