آیا امام با حذف شعار «مرگ بر آمریکا» موافق بود؟
نقد و بررسی ادعاهای عجیب آقای هاشمی
آیا امام با حذف شعار «مرگ بر آمریکا» موافق بود؟
انتشار بخشهایی از کتاب جدید حجت الاسلام هاشمی رفسنجانی با عنوان «صراحت نامه» در پایگاه اینترنتی ایشان با واکنشهای متفاوتی مواجه شده است. هرچند عده ای معدود که سالها دل خوشی از شنیدن این شعار نداشته اند، تا ان حد ذوق زده شده اندکه گمان بر تغییر سیاستهای کلی نظام در خصوص استکبار ستیزی برده اند، اما واقعیت آن است که بررسی دقیق اظهارات اقای هاشمی نشان می دهد که متآسفانه برخی از این اظهارات با واقع مطابق نبوده و دچار تناقضات قابل توجه تاریخی و معرفتی است. در این نوشتار به برخی از این مسائل اشاره خواهدگردید:
بر اساس متن منتشر شده توسط پایگاه اظلاع رسانی اقای هاشمی رفسنجانی، وی همچنین با یادآوری حذف شعار «مرگ بر آمریکا» و اینکه امام با حذف این شعار موافق بودند و واکنشهای تند بعدی و جوسازیهای بعمل آمده در این خصوص تاکید میکند: «تمام مطلب همان بود که نوشته بودم. الان هم دقیقاً یادم نیست که چه نوشتم. به هرحال موافق نبودیم که در مجامع عمومی مرگ کسی را شعار دهیم. مثلاً در اجتماعات ما «مرگ بر بنی صدر» شعار داغ مردم بود که در نماز جمعه خواهش کردم که نگویند. «مرگ بر بازرگان» بود که خواهش کردم نگویند. «مرگ بر شوروی» بود که گفتم الان با شوروی مشکل آنچنانی نداریم. درباره آمریکا هم گفته بودم. من ذاتاً با حرفهای تند و فحاشیها مخالفم و آنها را مفید نمیدانم.»
رئیس مجمع تشخیص مصلحت نظام در پاسخ به اینکه "چرا شعار مرگ بر این و آن را نمیپسندید؟" گفت: مرا یک اصل قرآنی به این روحیه رسانده است. قرآن از زبان خداوند به مسلمانان صدر اسلام که به بتها فحش میدادند - بت که مهم نیست - میگوید: «حق ندارید به بتهای آنها فحش بدهید؛ و لا تسّب الذین یدعون من دون الله» میفرماید بتها را سب نکنید، چون آنها هم متقابلاً به خدا بد میگویند و باعث گمراهی بیشتر آنها میشوید.
در اینجا لازم است اظهارات بایستی از دو جنبه دینی و تاریخی مورد بررسی و تحلیل قرار گیرد:
1- بررسی دینی:
ایشان با بهره گیری از آیه شریفه "لا تسّب الذین یدعون من دون الله" به این نتیجه رسیده اند که نبایست مرگ بر کسی گفته شود. روشن ایرادی که به این تفسیر وارد است ان است که این تفسیر به رأی تنها مستند به یک آیه از آیات کلام الله مجید انجام گرفته است و این در حالی است در آیاتی دیگر از همین کتاب شریف نصی خلاف تصور آقای هاشمی مشاهده می گردد. برخی نمونه های آن عبارت اند از: "قُتِلَ الْإِنْسانُ ما أَکْفَرَه" «مرگ بر این انسان، چقدر ناسپاس است» (عبس، ۱۷)[1] و یا " تَبَّتْ یَدا أَبِی لَهَبٍ وَ تَبَّ" «بریده باد هر دو دست ابو لهب، یا مرگ و خسران بر او باد».
از این موارد در معارف دینی و الهی کم نیست. مثال دیگر ماجرای مباهله است که پیامبر اکرم به همراه اهل بیت (ع) قصد نفرین طرف مقابل را داشتند که به دلیل عق ب نشینی طرف مقابل به سرانجام نرسید. مفهوم «لعن» یکی از همین مصادیق است که در صورت صحت برداشت آقای هاشمی ، نبایست مبانی دینی داشته باشدف حال انکه در سیره انبیا و معصومین (ع) وجود داشته است.
به طور کلی جایگاه مفهوم تبری و برائت در اندیشه و رفتار دینی کاملاً روشن است. شعار مرگ بر مستکبران نیز بر همین اساس صادر شده و کاملا مبنای دینی دارد. تأکید امام بر احیای حج ابراهیمی و مشخصاً با برائت از مشرکین (که اتفاقاً ویژگی بارز آن شعار مرگ بر آمریکا بود) بر همین اساس بود. به تعبیر استاد شهید مطهری (ره): «علی علیه السلام مردی دشمن ساز و ناراضی ساز بود.این یکی دیگر از افتخارات بزرگ اوست.هر آدم مسلکی و هدفدار و مبارز و مخصوصا انقلابی که در پی عملی ساختن هدف های مقدس خویش است و مصداق قول خدا است که: یجاهدون فی سبیل الله و لا یخافون لومة لائم. -در راه خدا می کوشند و از سرزنش سرزنش گری بیم نمی کنند- ناراضی ساز-و دشمن درست کن است.لهذا دشمنانش مخصوصا در زمان خودش اگر از دوستانش بیشتر نبوده اند کمتر هم نبوده و نیستند.اگر شخصیت علی،امروز تحریف نشود و همچنانکه بوده ارائه شود، بسیاری از مدعیان دوستیش در ردیف دشمنانش قرار خواهند گرفت...علی در راه خدا از کسی ملاحظه نداشت بلکه اگر به کسی عنایت می ورزید و از کسی ملاحظه می کرد به خاطر خدا بود،قهرا چنین حالتی دشمن ساز است و روح های پرطمع و پرآرزو را رنجیده می کند و به درد می آورد.در میان اصحاب پیامبر هیچ کس مانند علی(ع) دوستانی فداکار نداشت،همچنانکه هیچکس مانند او دشمنانی این چنین جسور و خطرناک نداشت.»[2]
بنا براین برداشت آقای هاشمی در این اظهارات نه تنها مبنای دینی نداشته و بلکه در تناقض جدی با آن است و می توان از آن تنها با تفسیر به رأی تعبیر نمود.
2- بررسی تاریخی:
2-1- نخست باید تأکید نمود که ادعای تاریخی که در این کتاب مطرح گردیده به حدی مبهم و کلی است که هرگونه اعتنا و ارزشگذاری تاریخی برای آن جندان مفید نیست. اشاره ای که شخص ایشان دارد مبنی بر اینکه «الان دقیقا یادم نیست» و ارجاع دادن به انچه که تمام طلب می خواند خود روشنگر این بی اعتباری تاریخی است.
2-2- از سویی با تورق کتاب چند جلدی خاطرات وی در طول سالهای حیات پر برکت امام هیچ نشانه ای به چشم نمی خورد که چه روزی وی چنین پیشنهادی را به امام (ره) ارائه نموده و مورد موافقت ایشان قرارگرفته است. در کل این کتابها تنها در مورد اشاره ای هرچند غیر مستقیم به این مسئله وجود دارد که در خور بررسی است. مورد اول در کتاب به سوی سرنوشت در خاطرات روز 14 تیر 1363 است که چنین امده است: «در جلسه علنی مجلس، لایحه انتخابات اصلاح شد و حد نصاب اکثریت مطلق در مرحله اول، بهاکثریت یک سوم تبدیل شد. ظهر، آقای [اسماعیل]فدائی نماینده اراک آمد. از برخورد امام جمعهاراک [با او] گله داشت. [آقای امام موسوی] نماینده شوشتر هم آمد و پیشنهاد قطع شعار مرگ برآمریکا و شوروی را میداد. گفتم به طور اصولی تصمیم گرفتهایم، امام هم موافقت کردهاند ولیمنتظر فرصت هستیم.»[3]
همانگونه که پیشتر گفته شد روشن نیست که این موافقت امام در چه زمانی انجام گرفته است و در جای دیگری –قبل از این روز- در خاطرات آقای هاشمی یا سند دیگری مطلب دیگری دال بر تأیید این ادعا وجود ندارد. مگر انکه تصور کنیم که این مسئله پیشنهاد اقای هاشمی بوده و تلقی شخصی ایشان این بوده که در صورت طرح موضوع با موافقت امام مواجه خواهدشد. هرچند که در صورت پذیرش این مسئله باز گوینده خاطره دچار سهو شده است. در مورد دوم که اتفاقا موید همین فرض است، هاشمی در خاطرات 11 اسفند همین سال مینویسد: «نظر من این است که در صورت پیروزی در عملیات [بدر] امام دستور بدهند شعار «مرگ بر آمریکا» و «مرگ بر شوروی» از موضع قدرت حذف شود.» در اینجا صراحت ایشان بر این است که این مسئله مورد پیشنهاد ایشان بوده و هیچ دلیل بر موافقت و یا عدم موافقت امام به چشم نمی خورد.
2-3- از جنبه دیگر باید دانست که یک بررسی تاریخ نیازمند استناد به مدارک مستدل و قابل وثوق داشته و با صرف یک خاطره از یک شخص –که خود ذی نفع نیز هست- نمی توان یک ادعای تاریخی را ثابت نمود. از سویی امام خمینی (ره) نیز با درک همین مسئله خطیر، راه اثبات ادعاها در مورد نظرات آن پیر سفر کرده را مشخص نموده و فرموده اند: "اکنون که من حاضرم، بعضی نسبتهای بیواقعیت به من داده میشود و ممکن است پس از من در حجم آن افزوده شود؛ لهذا عرض میکنم آنچه به من نسبت داده شده یا میشود، مورد تصدیق نیست مگر آنکه صدای من یا خط و امضای من باشد، با تصدیق کارشناسان؛ یا در سیمای جمهوری اسلامی چیزی گفته باشم". به روشنی واضح است که این ادعای اقای هاشمی نه تنها مستند به این دو مردک معتبر نیست بلکه خبر واحدی است که اتفاقا در دلالت و راویان ان تردیدهای جدی وجود دارد.
2-4- بر فرض صحت ادعای هاشمی، یک پرسش جدی وجود دارد که اگر امام (ره) موافق با حذف این شعار بوده اند چرا هیچ اقدام عملی و یا دستوری از سوی ایشان برای انجام آن در طول سالهای حیاتشان انجام نداده اند و اکنون پس از گذشت 25 سال آقای هاشمی ناگهان به یاد نظر بر زمین مانده امام افتاده است؟
هرچند پاسخ این پرسش را ادعا کننده روایت تاریخی مفروض باید ارائه دهد اما مطاله رویکرد و گفتمان امام (ره) در مواجهه با نظام سلطه و آمریکا خود روشن کننده واقعیت ماجرا است.
در مکتب و گفتمان امام خمینی (ره) ضدیت و مبارزه با نظام سلطه و استکبار چنان نهادینه شده است که در قول و فعل آن عزیز سفر کرده تبلور یافته است. ایشان با صراحت تمام آمریکا را «شیطان بزرگ » نامیده و اعلام می دارد: «آمریکا دشمن شماره یک مردم محروم و مستضعف جهان است»[4] و از ملت ایران و ملل مسلمان و محروم جهان چنین خواستند: «هرچه فریاد دارید سر آمریکا بکشید.»[5] و همه مبارزان جبهه توحید در سرتاسر جهان را این گونه بشارت دادند: «اگر دقیقا به وظیفه مان که مبارزه با آمریکای جنایتکار است ادامه دهیم فرزندانمان شهد پیروزی را خواهند چشید.»4حضرت امام(ره) آنهایی را که بدنبال مذاکره و کنارآمدن با دشمنان خدا هستند را به عنوان خائن معرفی می کند. ایشان با صراحت در نفی هرگونه سازش با استکبار جهانی فریاد بر می آورد: «کسی تصور نکند که ما راه سازش با جهانخواران را نمی دانیم. ولی هیهات که خادمان اسلام به ملت خود خیانت کنند!... اگر بندبند استخوانهایمان را جدا سازند، اگر سرمان را بالای دار برند، اگر زنده زنده در شعله های آتشمان بسوزانند، اگر زن و فرزندان و هستی مان را در جلوی دیدگانمان به اسارت و غارت برند هرگز امان نامه کفر و شرک را امضا نمی کنیم.»[6]
حضرت امام خمینی اعلام می نماید: «ما اگر قدرت داشته باشیم تمام مستکبرین را از بین خواهیم برد.»[7] امام(ره) به مسلمانان یادآوری می کند: «مسلمانان باید بدانند تا زمانی که تعادل قوا در جهان به نفع آنان برقرار نشود، همیشه منافع بیگانگان بر منافع آنان مقدم می شود؛ و هر روز شیطان بزرگ یا شوروی به بهانه حفظ منافع خود حادثه ای را به وجود می آورند. راستی اگر مسلمانان مسائل خود را به صورت جدی با جهانخواران حل نکنند و لااقل خود را به مرز قدرت بزرگ جهان نرسانند، آسوده خواهند بود؟ هم اکنون اگر آمریکا یک کشور اسلامی را به بهانه حفظ منافع خویش با خاک یکسان کند، چه کسی جلوی او را خواهد گرفت؟ پس راهی جز مبارزه نمانده است، و باید چنگ و دندان ابرقدرت ها و خصوصاً آمریکا را شکست.»[8] ایشان می فرمایند: «مردم آزاده جهان همیشه از ابرقدرتها خصوصاً آمریکای جنایتکار صدمه دیده اند و تا عزم خود را برای رویارویی با کفر و شرک جهانی و آمریکای سلطه گر جزم ننمایند، هر روز شاهد جنایتی تازه خواهند بود.»[9]
بنا بر این تصور اینکه زمانی ضدیت با استکبار -که یکی از جنبه های مهم آن در ادبیات سیاسی و شعارهای انقلابی است- در اندیشه و رفتار حضرت امام (ره) کمرنگ شده باشد، مشکل می نماید. خصوصاً که این رویکرد تا آخرین بیانات و پیامهای ایشان ادامه یافت.
حال ممکن است که برخی تصور کنند موافقت امام نه در سطح عدول از استکبارستیزی، بلکه در شعار «مرگ بر آمریکا» بوده است. حال انکه مطالعه تنها اسناد معتبر-یعنی بیانات شخص ایشان- نشان می دهد که چنین نیز نبوده است. در طول یک دهه رهبری ایشان بارها، گروهها و اقشار گوناگون مردم به حضورشان شتافته در مقابل چشمان ایشان این شعار را سر دادند، نه تنها با مخالفت امام مواجه نشدند، بلکه بارها تأیید مستقیم و غیر مستقیم امام راحل (ره) همراه گردید.
برای مثال در یکی از بیانات خویش با انتقاد از کسانی که از مبارزه با استکبار خسته شده اند می فرمایند: «این جوانهای ما که الآن در سرتاسر کشور به جنگ میروند و در جبههها آن طور حماسهها میآفرینند، تا این جوانها هستند و انشاءاللّه هستند نمیتواند کسی به این مملکت صدمه وارد کند. آنهایی که تو خانه نشستهاند و میگویند که مردم خسته شدهاند از جنگ، و خسته شدهاند از چه و چه، آنها خودشان خسته هستند، از اول هم خسته بودهاند. مردم کیاند؟ این اندیمشک است که مورد تجاوز واقع بشود، دنبالهاش جنگ جنگ تا پیروزی میگوید. آن هم جاهای دیگری که از دزفول گرفته تا هر جا که ملاحظه کنید به مجرد اینکه یک فسادی در آنجا واقع میشود و صدام یک جنایتی میکند دنبالش همۀ مردم میایستند و فریاد میزنند مرگ بر کی و مرگ بر کی و جنگ جنگ تا پیروزی. اینها مردم نیستند؟ این مردمیکه در مساجد و در نمازجمعهها و سرتاسر کشور مجتمعاند و فریادشان بلند است از اینکه جنگ باید کرد، و خودشان هم داوطلب الآن دارند به طرف جبههها میروند، اینها مردم ایران نیستند؟ اینها از کرۀ مریخ آمدهاند؟ مردم ایران عبارت از یک دستهای هستند که نشستهاند و نه یکی شان رفتهاند به جبهه، نه یکی شان کمک کردهاند به جبهه با اینکه بعضیشان هم دارای کذا و کذا هستند! فقط مردم ایران اینها هستند که در عین حالی که دارد این کشور به طرف فنا خدای نخواسته میرود ـ اگر چنانچه سست بیایند جوانهای ما ـ شما چند نفر هستید مردم ایران که میگویید از جنگ خسته شدهایم؟ شما چه وقت جنگ کردهاید که خسته بشوید؟ شما کدام یکیتان رفته است به جبهه تا یک خستگی احساس بکند؟ کدامتان حاضر شده است که امریکا و شوروی را محکوم کند؟ »[10]
همانگونه پیشتر گفته شدف یکی از تأکیدات امام راحل عظیمالشأن بر برائت از مشرکین در حج بود که البته گاه با ممانعت ارتجاع منطقه و روحانی نمایان وابسته به آن مواجه می گردید. ایشان در این خصوص می فرمایند: «باید به آن آخوند مزدور که فریاد مرگ بر امریکا و اسرائیل و شوروی را خلاف اسلام میداند گفت تأسی به رسول خدا و متابعت از امر خداوند تعالی خلاف مراسم حج است؟ آیا تو و امثال تو آخوند امریکایی فعل رسول اللّه ـ صلیاللّه علیه و آله و سلم ـ و امر خداوند را تخطئه میکنید، و تأسی به آن بزرگوار و اطاعت فرمان حق تعالی را بر خلاف میدانید و مراسم حج را از برائت از کفار تنزیه میکنید، و اوامر خدا و رسول را برای منافع دنیایی خود به طاق نسیان میسپارید، و برائت و نفرین را نسبت به دشمنان اسلام و محاربان با مسلمانان و ستمگران بر مسلمین کفر میدانید؟ ما امیدواریم که دولت سعودی به وسوسۀ این آخوندهای از خدا بی خبر گوش فرا ندهد؛ و مسلمین را، همانطور که وعده نموده است، در مراسم حج و برائت از کفار و مشرکان آزاد گذارد، و در این عمل الهی با آنان، خصوصاً زائران ایرانی و فلسطینی و لبنانی و افغانی که مورد تجاوز کفار قرار گرفتهاند، هماهنگ شود؛ تا دشمن مشترک همۀ مظلومان را با ندای واحد به عالمیان معرفی کنند»[11]
در جای دیگر از بیانات ایشان می خانیم: «تأسفبارتر آنکه بسیاری از سران کشورهای اسلامی به جای مقابله با این اعمال وحشیانه و جلوگیری از این کشتار بیرحمانه، به عاملین این جنایت یعنی اسرائیل غاصب، دستمزد داده و او را به رسمیت میشناسند و به جای قطع رابطه با عامل اصلی یعنی امریکای جهانخوار، هر روز روابط خود را با او محکمتر و گستردهتر میکنند، و گذشته از اینکه خود در سکوت مرگباری فرو رفتهاند، حتی از شنیدن شعار مرگ بر اسرائیل و مرگ بر امریکا واهمه داشته و بشدت از آن جلوگیری میکنند.»[12]
یا در جای دیگر می فرمایند: «پلیس حجاز جوانهای ما را، پیرمردهای ما را، زنها را، بچهها را بازداشت کنند، برگردانند. چه کردهاند اینها؟ اینها مسلمان نیستند؟! چه گفتهاند مگر؟ گفتهاند «مرگ بر امریکا! مرگ بر شوروی! مرگ بر اسرائیل!» اینها مرگ بر اینها گفتهاند، پس اینها اصلاً مسلمان نیستند؟! اینها عبادت خدا نیامدهاند بکنند؟! مگر چه کردهاند اینها که همه مورد مرحمت[قرار گرفتهاند!]دارند فریاد اسلام را میکشند. مگر اینها چه کردهاند که «نیامدهاند برای این کار؟» اینها آمدهاند میگویند مرگ بر اسرائیل. مگر اسرائیل چیست؟ اسرائیل دوست ماست؟! این دوستی که میگوید که ارزش ندارید شما که حرفهایتان را گوش کنم، این دوست است؟! یا ارباب است. امریکا هم یک همچو حرفی تا حالا به شما نزده. امریکا با همۀ قدرتش یک همچو حرفی نزده است که حرف یک دستهای که همهشان مدعی چه هستند، بگوید که اصلاً گوش کردن، طرحش ارزش ندارد، شنیدنش ارزش ندارد. امریکا تا حالا به شما این را نگفته و شما از اسرائیل پذیرفتید و منتظر ذلت دنیا و آخرت باید باشید.»[13]
تعبیر امام از مرگ بر آمریکا به عنوان "فریاد اسلام" خود روشنگر ان است که ادعای غیر دینی بودن این شعار کاملاً باطل است.
باز در جای جای بیانات امام تأگید بر این شعار رهبردی وجود دارد: «ما که از اوّل امریکا را ظالم میدانستیم و ستمگر میدانستیم، و کشور خودمان را در دامان او به واسطه خیانت حکومت سابق اینجا، در دامن او میدیدیم هست، مخالفت کردیم با او، مردم قیام کردند و «مرگ بر امریکا» گفتند و عمل هم کردند و آن لانه جاسوسی را هم گرفتند و عذرشان را خوب خواستند، همه رفتند سراغ کارشان، تا امروز هم به ما گفته میشود که اینها با امریکا همدستاند! کانّه امریکا و ما ـ هر دو با هم همدست هستیم ـ که با امریکا مجادله کنیم! این جز انحطاط اخلاقی است که در این سران کشورها] ست[،بسیاری از کشورها رو به سراشیبی دارند میروند»[14]
این عبارت در اندیشه امام، تنها شعار نیست بلکه کارامد نیز هست و به تعبیر ایشان «اگر همۀ مسلمینی که در دنیا الآن هستند، که قریب یک میلیارد هستند، اگر در روز قدس، همه بیرون بیایند از خانه، فریاد بکنند «مرگ بر امریکا» و «مرگ بر اسرائیل» و «مرگ بر شوروی»، همین قول برای آنها مرگ میآورد.» [15] «حماسۀ مردم فلسطین یک پدیدۀ تصادفی نیست. ... شکی نیست که این آوای «اللّهاکبر» است، این همان فریاد ملت ماست که در ایران شاه را و در بیتالمقدس غاصبین را به نومیدی کشاند.و این تحقق همان شعار برائت است که ملت فلسطین در تظاهرات حج دوشادوش خواهران و برادران ایرانی خود فریاد رسای آزادی قدس را سر داد و «مرگ بر امریکا، شوروی و اسرائیل» گفت؛ و بر همان بستر شهادتی که خون عزیزان ما بر آن ریخته شد او نیز با نثار خون و به رسم شهادت آرمید. آری، فلسطینی راه گم کردۀ خود را از راه برائت ما یافت.»[16]
آری! نابود نمودن نظام سلطه یک آرمان حقیقی نظام اسلامی است که به بیان امام (ره): «مادرصدد خشکانیدن ریشههای فاسد صهیونیزم، سرمایهداری و کمونیزم در جهان هستیم. ما تصمیم گرفتهایم، به لطف و عنایت خداوند بزرگ، نظامهایی را که بر این سه پایه استوار گردیدهاند نابود کنیم؛ و نظام اسلام رسول اللّهـ صلی اللّه علیه و آله و سلم ـ را در جهان استکبار ترویج نماییم. و دیر یا زود ملتهای دربند شاهد آن خواهند بود. انشاءاللّه ما نخواهیم گذاشت از کعبه و حج، این منبر بزرگی که بر بلندای بام انسانیت باید صدای مظلومان را به همۀ عالم منعکس سازد و آوای توحید را طنین اندازد، صدای سازش با امریکا و شوروی و کفر و شرک نواخته شود. و از خدا میخواهیم که این قدرت را به ما ارزانی دارد که نه تنها از کعبۀ مسلمین، که از کلیساهای جهان نیز ناقوس مرگ امریکا و شوروی را به صدا درآوریم»[17]
«امروز جنگ حق و باطل، جنگ فقر و غنا، جنگ استضعاف و استکبار، و جنگ پابرهنهها و مرفهین بیدرد شروع شده است. و من دست و بازوی همۀ عزیزانی که در سراسر جهان کولهبار مبارزه را بر دوش گرفتهاند و عزم جهاد در راه خدا و اعتلای عزت مسلمین را نمودهاند میبوسم؛ و سلام و درودهای خالصانۀ خود را به همۀ غنچههای آزادی و کمال نثار میکنم.»[18]
«بحمداللّه از برکت انقلاب اسلامی ایران دریچههای نور و امید به روی همۀ مسلمانان جهان باز شده است؛ و میرود تا رعد و برق حوادث آن، رگبار مرگ و نابودی را بر سر همۀ مستکبران فرو ریزد.»[19]
«من به صراحت اعلام میکنم که جمهوری اسلامی ایران با تمام وجود برای احیای هویت اسلامی مسلمانان در سراسر جهان سرمایهگذاری میکند. و دلیلی هم ندارد که مسلمانان جهان را به پیروی از اصول تصاحب قدرت در جهان دعوت نکند و جلوی جاهطلبی و فزونطلبی صاحبان قدرت و پول و فریب را نگیرد. ما باید برای پیشبرد اهداف و منافع ملت محروم ایران برنامهریزی کنیم. ما باید در ارتباط با مردم جهان و رسیدگی به مشکلات و مسائل مسلمانان و حمایت از مبارزان و گرسنگان و محرومان با تمام وجود تلاش نماییم. و این را باید از اصول سیاست خارجی خود بدانیم. ما اعلام میکنیم که جمهوری اسلامی ایران برای همیشه حامی و پناهگاه مسلمانان آزادۀ جهان است. و کشور ایران به عنوان یک دژ نظامی و آسیبناپذیر نیاز سربازان اسلام را تأمین و آنان را به مبانی عقیدتی و تربیتی اسلام و همچنین به اصول و روشهای مبارزه علیه نظامهای کفر و شرک آشنا میسازد»[20]
تکرار این ادبیات در بیانات امام تا آن حد است که ارائه همه مصادیق آن در این نوشتار خارج از توان مقدور است، اما تا همین حد نیز ادعای روایت تاریخی مذکور را بطل می سازد.
همچنین در آخرین دغدغه های امام که در منشور روحانیت و چند ماه یش از رحلت ایشان نگاشته شده می خوانیم: «آغوش کشور و انقلاب همیشه براى پذیرفتن همه کسانى که قصد خدمت و آهنگ مراجعت داشته و دارند گشوده است ولى نه به قیمت طلبکارى آنان از همه اصول، که چرا مرگ بر امریکا گفتید!»[21] «ما شعار «مرگ بر امریکا» را در عمل جوانان پرشور و قهرمان و مسلمان در تسخیر لانه فساد و جاسوسى امریکا تماشا کردهایم، ما همه شعارهایمان را با عمل محک زدهایم … الآن هم سخت معتقدم که آنان [لیبرالها] به چیزى کمتر از انحراف انقلاب از تمامى اصولش و هر حرکت به سوى امریکاى جهانخوار قناعت نمىکنند»[22] جالب اینجاسته که حتی در آخرین بیانات و پیامهای امام (ره) نیز تأکید بر مرگ بر آمریکا وجود دارد و این نشانگر ان است که ایشان تا اخرین روزهای حیات پر برکت خود –برخلاف ادعای اقای هاشمی- هیچ گاه از موضع خود در خصوص ضدیت با نظام سلطه در قول و فعل عقب نشینی نکردند و با حذف شعار مرگ بر امریکا موافق نبوده اند.
[1] ترجمه المیزان، ج ۲۰، ص ۳۳۷: «در کشاف گفته جمله” قُتِلَ الْإِنْسانُ” نفرینى است بر انسان و این نفرین در اصطلاح عرب از هر نفرین دیگر شنیعتر است … با همه کوتاهیش خشنترین نفرینى است که به گوش عرب مىخورد و غلیظترین اسلوب و پردلالتترین کلام بر سخط و خشم گوینده است».
[2] شهید استاد مطهری، جاذبه و دافعه، صص 108-110»
[3]http://www.hashemirafsanjani.ir/content/%D9%BE%DB%8C%D8%B4%D9%86%D9%87%D8%A7%D8%AF-%D9%82%D8%B7%D8%B9-%D8%B4%D8%B9%D8%A7%D8%B1-%D9%85%D8%B1%DA%AF-%D8%A8%D8%B1-%D8%A2%D9%85%D8%B1%DB%8C%DA%A9%D8%A7-%D9%88-%D8%B4%D9%88%D8%B1%D9%88%DB%8C-%D8%AF%D8%B1-%D9%85%D8%AC%D9%84%D8%B3-%D9%BE%DB%8C%D8%B4%D9%86%D9%87%D8%A7%D8%AF-%D8%AC%D8%A7%D9%84%D8%A8-%D8%B4%D9%85%D8%AE%D8%A7%D9%86%DB%8C-%D8%A8%D9%87-%D9%87%D8%A7%D8%B4%D9%85%DB%8C
[4]- صحیفه امام(ره)، ج 13، ص 212، 21/6/1359.
[5] - همان، ج 11، ص 121، 4/9/1358.
[6] - همان، ج 21، ص 69، 13/4/1367.
[7]- همان، ج6، ص499، 17/1/.1358
[8] - همان، ج21، ص83، 29/4/.1367
[9] - همان، ج21، ص69، 13/4/.1367
[10] فلسفۀ حج و ابعاد سیاسی آن، صحیفه امام، ج 18- ص55
[11] همان، ج ۱۸، ص ۹۱ و ۹۲. 12/06/1362
[12]- همان، جلد ۱۷ ، صفحه ۱۱، 04/07/1361
[13] بیانات امام خمینی در جمع رؤسای دانشگاه ها، اعضای دفتر هماهنگی حوزه و دانشگاه، معاونان، مدیران کل و مسؤولان ستادی - اجرائی وزارت آموزش و پرورش و وزارت فرهنگ و آموزش عالی، 28/06/1361، صحیفه نور، جلد 17 صفحه 23 و 24
[14] 14/01/1361)
[15]- صحیفه امام، ج13، ص80، 15/05/1359
[16]- همان، ج21، ص82
[17]- همان، ج 21، ص89
[18]- همان، ج 21، ص85
[19]- همان، ج 21، ص90
[20] همان، ج21، ص 91، پیام به مناسبت سالگرد کشتار خونین مکه و قبول قطعنامه، 29/04/1367
[21] همان، ج ۲۱، ص ۲۸۶.
[22] همان، ج ۲۱،ص ۲۸۵.