مبارزه ادامه دارد
مبارزه ادامه دارد
رهبر معظم انقلاب اسلامی در دیدار جمعی از دانشجویان در پاسخ به سؤالی درباره «وضعیت مبارزه با استکبار پس از مذاکرات هستهای» فرمودند: «مبارزه با استکبار و نظام سلطه براساس مبانی قرآنی، هیچگاه تعطیلپذیر نیست و امروز امریکا کاملترین مصداق استکبار است. به مسئولان مذاکرهکننده نیز گفتهایم که فقط در موضوع هستهای حق دارید مذاکره کنید و با اینکه طرف امریکایی گاهی مسائل منطقه، از جمله سوریه و یمن را پیش میکشد، مسئولان ما میگویند در این مسائل مذاکره نمیکنیم. مبارزه با استکبار جزو مبانی انقلاب و از کارهای اساسی است، بنابراین و خودتان را برای ادامه مبارزه با استکبار آماده کنید.» هرچند این بیان معظم له به خوبی روشنگر موضوع رسمی نظام در خصوص آینده اصل استکبارستیزی و مبارزه با نظام سلطه در جمهوری اسلامی ایران است، اما نیم نگاهی به خاستگاه این رویکرد میتواند اهمیت این اصل اساسی را روشنتر سازد.
ریشههای منازعه و تخاصم ایران اسلامی و نظام سلطه را نه در مسائل سیاسی بلکه باید در مبانی معرفتی- گفتمانی و خاستگاههای فکری جستوجو کرد. غرب سلطهگر بر پایه انسانِ خودبنیادِ زیادهخواه، بنا نهاده شده است که لذتجوییهای بیپایان، او را به ستم به دیگر ملتهای مظلوم و مستضعف کشانده و در قالب استعمار، استعمار نو و استعمار فرانو به دنبال به بند اسارت حیوانیت کشاندن انسان معاصر است، درحالیکه انقلاب اسلامی بر پایه گفتمان اسلام ناب محمدی(ص)، دعوت توحید و رهایی بشر از یوغ طواغیت، سلطهگران و شیاطین را پیگیری میکند.
باید دانست اینها صرفاً یکسری گزارههای گفتمانی- آرمانی نیست و اتفاقاً همین تفاوت خاستگاهها و نظرگاههای معرفتی است که نظام اسلامی و نظام سلطه را به دو گونه رفتار کاملاً متضاد و غیرقابلجمع کشانده است. آیا غرب از مبانی نظری خویش عدول میکند و از زورگویی به ملل مستضعف و زیادهخواهی در اقصی نقاط عالم دست میکشد؟ یا خدایناکرده، عدهای گمان کردهاند که ملت عزتخواه و غیرتمند ایران اسلامی، در مقابل کفر سر تعظیم فرود میآورد و سابقه 14 قرن توحید و ولایتمداری را به ثمن بخس معامله میکند!
برمبنای منطق الهی که در کلامالله مجید مشهود است، «وَلَن تَرضی عَنک الیهودُ وَلَا النَّصاری حَتّی تَتَّبِعَ مِلَّتَهُم قُل إِنَّ هُدَی اللَّهِ هُوَ الهُدی وَلَئِنِ اتَّبَعتَ أَهواءَهُم بَعدَ الَّذی جاءَک مِنَ العِلمِ ما لَک مِنَ اللَّهِ مِن وَلِی وَلا نَصیرٍ»؛ هرگز یهود و نصاری از تو راضی نخواهند شد (تا بهطور کامل، تسلیم خواستههای آنها شوی و) از آیین (و روش) آنان پیروی کنی. بگو: «هدایت، تنها هدایت الهی است!» و اگر از هوی و هوسهای آنان پیروی کنی، بعد از آنکه آگاه شدهای، هیچ سرپرست و یاوری از سوی خدا برای تو نخواهد بود. (بقره،120)
ترجمان همین گفتمان را میتوان در پیام الهی حضرت امام راحل(ره) ملاحظه نمود که «بعضی مغرضین ما را به اعمال سیاست نفرت و کینهتوزی در مجامع جهانی توصیف و مورد شماتت قرار میدهند و با دلسوزیهای بیمورد و اعتراضهای کودکانه میگویند جمهوری اسلامی سبب دشمنیها شده است و از چشم غرب و شرق و ایادیشان افتاده است! که چه خوب است [به] این سؤال پاسخ داده شود که ملتهای جهان سوم و مسلمانان و خصوصاً ملت ایران، در چه زمانی نزد غربیها و شرقیها احترام و اعتبار داشتهاند که امروز بیاعتبار شدهاند!آری، اگر ملت ایران از همه اصول و موازین اسلامی و انقلابی خود عدول کند و خانه عزت و اعتبار پیامبر و ائمه معصومین (علیهمالسلام) را با دستهای خود ویران نماید، آنوقت ممکن است جهانخواران او را بهعنوان یک ملت ضعیف و فقیر و بیفرهنگ به رسمیت بشناسند، ولی در همان حدی که آنها آقا باشند، ما نوکر؛ آنها ابرقدرت باشند، ما ضعیف؛ آنها ولی و قیم باشند، ما جیرهخوار و حافظ منافع آنها؛ نه یک ایران با هویت ایرانی- اسلامی، بلکه ایرانی که شناسنامهاش را امریکا و شوروی صادر کند، ایرانی که ارابه سیاست امریکا یا شوروی را بکشد و امروز همه مصیبت و عزای امریکا و شوروی شرق و غرب در این است که نهتنها ملت ایران از تحتالحمایگی آنان خارجشده است، که دیگران را هم به خروج از سلطه جباران دعوت میکند. کنترل و حذف سلاحهای مخرب از جهان اگر با حقیقت و صداقت همراه بود، خواسته همه ملتهاست، ولی این نیز یک فریب قدیمی است.»
علاوه بر این تأملات گفتمانی و بنیادین، اندکی بررسی وضعیت و واقعیتهای میان ایران و امریکا در موضوعات مختلف، روشنگر آینده روابط است. در تحولات منطقه بهطور مشخص دو محور (بازیگر) اصلی وجود دارد: نخست محور مقاومت که کانون آن جمهوری اسلامی ایران است و دوم محور عبری- عربی- غربی که با هدایتهای آشکار و پنهان امریکا، اروپا و رژیم صهیونیستی، در حال شعلهور ساختن منطقه است. این محور گاه در قالب جنگ نیابتی از طریق «تکفیریهای بیوطن» ظهور و بروز مییابد و گاه در شکل حمله نظامی رژیم سعودی به مردم بیپناه یمن رخ مینماید. در مقابل توطئههای این محور سلطهگر، تنها این جمهوری اسلامی ایران است که پناه مظلومان و حامی مقاومت در منطقه است و اتفاقاً در این نبرد نابرابر بهخوبی توانمندی خود را به اثبات رسانده است.
بدین ترتیب عرصه تحولات منطقه نهتنها عرصه اشتراک یا تعامل منافع ایران و غرب نیست، که آشکارا میتوان آنرا عرصه تضاد اهداف راهبردی دو طرف دانست. نقطه مشترکی میان ایران و غرب وجود ندارد که بتوانند روی آن مذاکره و تفاهم بکنند. در چنین شرایطی، نشستن ایران و غرب در پشت میز مذاکره در موضوعات منطقهای، یک امتیاز بزرگ برای غرب بهشمار میآید که در مقابل، آوردهای برای ایران اسلامی نخواهد داشت.
مذاکره و تعامل در موضوعات داخلی ایران (مشابه آنچه اروپا در دهه 70 در قالب گفتوگوهای انتقادی دنبال نمود) نیز نهتنها انفعالی و برخلاف استقلال سیاسی و منافع و عزت ملی جمهوری اسلامی ایران است، بلکه در تضاد با نص توافقنامه الجزایر است که امریکا را از دخالت در مسائل داخلی جمهوری اسلامی ایران نهی کرده است.
خلاصه کلام آنکه ریشههای تخاصم ایران اسلامی با غرب سلطهجو، نه چنان سطحی، کماهمیت و بیبنیاد است که سادهاندیشانه گمان کنیم با یک مذاکره در موضوع خاص به فراموشی سپرده میشود و نه اهداف راهبردی طرفین در محیطهای گوناگون ملی، منطقهای و بینالمللی دارای نقاط مشترک است که بتوان از «تنشزدایی» و «کاهش سطح تخاصم» سخن به میان آورد.
همین مطلب: