کمتر از چند روز تا اولین سالگرد اعلام توافق جامع هستهای میان ایران و کشورهای 1+5 (موسوم به برجام) مانده است و میتوان در آستانه اولین سالگرد اعلام برجام به ارزیابی کلی از این توافق و نتایج اولیه آن پرداخت. البته ذکر این نکته ضروری است که برخی حامیان برجام و نیز برخی مسئولان اجرایی چندان موافق ارزیابی برجام نبوده و زمان حاضر را برای این امر «زود» میدانند، با این حال روشن است که موضوعی با این وسعت و اهمیت نمیتواند از دیدگاه ناظران و افکار عمومی دور بماند و منطقی نیست تا ارزیابی موضوعی که تأثیر آشکاری بر منافع ملی و راهبردی کشور دارد به آینده موکول شود.
«بهنظر من مسئله بعد از برجام، از مسئله برجام مهمتر است.» این جمله کلیدی رهبر معظم انقلاب اسلامی در دیدار رئیس و نمایندگان مجلس خبرگان رهبری، دو ماه پس از اعلام برجام، در شهریورماه سال گذشته مورد توجه رسانهها قرار گرفت و بهنظر میرسد اکنون معنا و مفهوم بیش از گذشته روشن شده است.
یکی از دستاوردهای مهم و البته پابرجای انقلاب اسلامی دمیدن روحیه انقلابی و پویایی به همه چارچوبهای دینی و مناسک شرعی بود که میتوان آن را نوعی احیاگری و بازگشت به نسخه اصل و ناب معارف اسلامی دانست. بهعبارت دیگر اگرچه سالها دسایس طواغیت و غفلتهای افراد سطحی و منفعتطلب سبب شده بود تا بعضاً زنگارهای نفسانی و باطل بر برخی شعائر دینی بنشیند و حتی گاه آن را در 180 درجه نقطه مقابل آن هدفی که شارع مقدس تعقیب میکرده، قرار دهد، اما دم مسیحایی انقلاب و خصوصاً معمار کبیر آن، علاوه بر زنگارزدایی مسیر بازگشت به فطرت الهی را باز نمود.
هرچند وعده داده میشد که با وقوع توافق ایران با قدرتهای غربی در پرونده هستهای، تحریمهای ظالمانه غرب برداشته میشود، اما اکنون تقریباً بر همه مسجل شده که تفاوت دوره پسابرجام با پیشابرجام «تقریباً هیچ!» است که البته مورد اذعان برخی چهرههای دولتی همچون ولیالله سیف، رئیسکل بانک مرکزی نیز قرارگرفته است. اما در عینحال تجربه دیگری که در سالهای اخیر به دست آوردهایم عبارت است از «دستبردهای پساتوافق»، به این معنا که طرف غربی در هر مرحله از توافق با اخذ امتیازهای قابلتوجهی اعلام توافق برای لغو بخشی از تحریمها را مینماید و در کمتر از چند هفته مبلغی معادل آنچه عاید ایران در توافق بوده است را با ترفندی دیگر اخذ میکند.
یکی از اولین وظایف دولتها، حمایت از حقوق شهروندانشان چه در داخل قلمرو سرزمینی و چه در خارج از آن است. بر این اساس امروزه در دنیا یکی از شاخصههای قدرت دولت بر اساس همین موضوع تعیین میشود. اتفاقاً یکی از جدیترین شعارهای آقای روحانی در انتخابات ریاست جمهوری 92، بازگرداندن عزت و احترام به «پاسپورت ایرانی» بود. با این حال چندی پیش جملهای از آقای ظریف، وزیر امور خارجه کشورمان شنیده شد که بسیار تأملبرانگیز و البته تأسفبار است. ایشان در خصوص روابط با رژیم آلسعود میگوید: «نزدیک به 500 زائر ما در مراسم حج کشته شدند، اما ما روابط خود را قطع نکردیم، حتی روابط خود را با عربستان کاهش هم ندادیم». هرچند به نظر میرسد این جملات ایشان با این نیت مطرحشده که حسن نیت مسئولان ما را نشان دهد، اما در واقع نگاه منفعلانه غیرمسئولانه برخی را در برابر – به قول ایشان- برادران سعودی پدیدار میسازد.
ماجرای ورود غیرقانونی تفنگداران دریایی امریکایی به آبهای سرزمینی کشورمان که منجر به بازداشت این نیروها شد، روز گذشته تیتر بسیاری از رسانههای داخلی و بینالمللی را به خود اختصاص داد. آزادی این نیروها در کمتر از 24 ساعت پس از تجاوز نکته مهمی بود که در این ماجرا برجسته گردید. فارغ از دلیل ورود این نیروها و حاشیههایی که در اینباره مطرح میشود، مقایسهای میان این حادثه و حادثه دیگری- که به آن اشاره خواهد شد- نکات مهمی را روشن خواهد کرد.
استیصال بزرگ آل سعود
خبر به شهادت رساندن آیتالله نمر باقر النمر، روحانی برجسته و مبارز عربستانی توسط آلسعود بار دیگر واقعیتهای صحنه سیاسی این رژیم و رویکردهای حاکم بر آن را نمایان ساخت.
در این میان هرچند این حادثه تلخ و غمانگیز اندوهی جانکاه را بر دلهای امت اسلامی و دوستداران انقلاب و مقاومت اسلامی در سراسر جهان نشاند، اما در پیرامون آن میتوان به طرح نکات مهمی چند پرداخت:
«قول میدهم که اعتبار و احترام را به پاسپورت ایرانی برگردانم.» این جملات معروف یکی از کلیدواژههای اصلی تبلیغات دکتر حسن روحانی در رقابتهای انتخابات یازدهم رئیسجمهوری (1392) بود که البته تا حد زیادی در یادها مانده است.
البته تکیه ایشان در کوران رقابتهای انتخاباتی بر مسئله گذرنامه ایرانی، تنها به همین جمله ختم نمیشود و او در ادامه تأکید میکند: «ارزش پاسپورت علامت نوع رابطه ما با دنیاست؛ اگر روابط ما با کشوری، قارهای یا کل جهان صمیمی و بر مبنای احترام متقابل و منافع متقابل، روابط گرمی شد، آنوقت شهروند ایرانی در آن کشور جایگاه دیگری پیدا میکند، در آن صورت چهره ایرانی را که میبینند، بهعنوان چهره دوست نگاه میکنند و پاسپورت هم جایگاه خود را پیدا میکند.»
دومین نامه رهبر معظم انقلاب اسلامی خطاب به جوانان غربی، در حالی منتشر گردید که فضای رسانهای جهان هنوز تحت تأثیر حوادث پاریس و تحولات پس از آن است. انتخاب این بستر خاص برای همکلام شدن با جوانان غربی –که عمدتاً بهشدت متأثر از فضاسازی امپراتوری رسانهای سلطهگران هستند- این فرصت را به گفتمان انقلاب اسلامی میدهد تا در محیطی که تاکنون مورد بایکوت خبری قرار داشته است، نیز شنیده شود. هرچند تاکنون مطالعه دقیقی از میزان شنیده شدن نامه اول معظمله به جوانان اروپایی و امریکایی منتشر نگردیده و معلوم نیست که اساساً این نوع مطالعه –با توجه به مقدورات و امکانات- برای ما میسر باشد، اما ارزیابیهای اولیه نشان میدهد بخشی از جوانان جویای حقیقت غربی، برای اولینبار و پس از سالها، ندای برخاسته از فطرت الهی انسانی را شنیدهاند و این بدان معناست که اثرگذاری این نوع از «دیپلماسی فطرت» بیش از آنکه تصور میشود، است.
یکی از ویژگیهای بیبدیل انقلاب اسلامی، تکیه آن بر نیروی عظیم و دائماً در حال جوشش مردمی است، بهگونهای که سرمایه اجتماعی، چه در مقطع حدوث و چه در مرحله بقا، در نظام و انقلاب اسلامی بروز و ظهور داشته است. در این میان نمیتوان تدبیر داهیانه امام راحل عظیمالشأن را در شکلگیری عنصر «بسیج» بهعنوان جلوه نقشآفرینی مردم در حفظ و تعالی انقلاب اسلامی نادیده گرفت.
امروزه دانش و فناوری یکی از کانونهای مولد اقتدار برای دولتها و موجودیتهای اقتصادی و سیاسی دیگر به شمار میآید. چنانکه مشاهده میشود دولتها اعم از آنها که در عرف، توسعهیافته خوانده میشوند و آنها که درحالتوسعه نامیده میشوند، تلاش میکنند میزان قابلاعتنایی از درآمد ملی خود را مصروف رشد و گسترش اقتدار علمی خود کنند. در این میان جمهوری اسلامی ایران نیز بر اساس اسناد بالادستی خود از جمله سند چشمانداز بیست ساله ایران 1404، رتبه اول علمی فناوری در منطقه غرب آسیا را هدف گرفته است که این هدف، جز با تلاشی مداوم و راهبرد پایدار در این زمینه امکانپذیر نیست.
پایان مذاکرات هستهای و نهایی شدن سند برجام بهعنوان خروجی این مذاکرات، اکنون برخی گمانهزنیها در پی بررسی امکان تسری این مدل از حل مسئله به دیگر چالشهای میان جمهوری اسلامی ایران و غرب است. در عین حال برخی خوشبینیها سبب شده است تا عدهای اساساً برجام را پایانی بر تخاصم میان ایران و امریکا قلمداد کرده و از اتمام استکبارستیزی سخن به میان آورند.
نامه رهبر معظم انقلاب اسلامی به رئیسجمهور در خصوص اجرای موافقتنامه «برجام» را میتوان نقطه عطفی در روند تحولات مربوط به پرونده هستهای ایران دانست که به نظر میرسد میتوان در خصوص ابعاد گوناگون، نکاتی را ذکر نمود. در این یادداشت تلاش خواهد شد برخی تأملات پیرامون این نامه مورد مداقه قرار گیرد
پس از پیروزی انقلاب اسلامی و تقویت استقلال و خروج ایران از مدار وابستگی به غرب، تخاصم نظام سلطه در ابعاد گستردهای علیه جمهوری اسلامی ایران شدت یافت که نمونه بارز آن را میتوان در عرصههای رسانهای و آنچه اصطلاحاً «جنگ نرم» نامیده میشود، مشاهده نمود. در این راستا، بخش قابلتوجهی از توان رسانههای استکباری در جهت اعتبارزدایی از نظام اسلامی و دستگاههای رسمی و قانونی آن به کار گرفته میشود تا هم قدرت ملی نظام در داخل آسیب ببیند و هم قدرت نرم آن در محیط پیرامونی مورد خدشه واقع شود.
14 سال پیش در 11 سپتامبر 2001 میلادی (20 شهریور 1380) حادثهای در محله منهتن نیویورک آمریکا رخ داد که چشمهای جهان را به خود خیره ساخت. هرچند این حادثه در یک روز گرم تابستانی به وقوع پیوست، اما تأثیرات و تبعات آن در عرصه بینالملل تا بیش از یک دهه ادامه یافت و هنوز هم برخی پیامدهای آن را میتوان مشاهده کرد. در این یادداشت تلاش خواهد شد به گونه اجمالی به برخی از مهمترین پیامدهای جهانی این رویداد پرداخته شود
با اعلام جمعبندی مذاکرات هستهای، یکی از مهمترین مسائلی که ذهن تحلیلگران و ناظران سیاسی را به خود معطوف کرده است، تأثیرات پایان مذاکرات بر سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران است. دلیل این توجه خاص را باید در اهمیت راهبردی جمهوری اسلامی ایران جستوجو کرد، چراکه اکنون ایران اسلامی نقش فعال و تأثیرگذاری در بسیاری از تحولات منطقهای و جهانی دارد و نمیتوان آن را در معادلات بینالمللی نادیده انگاشت. بر همین اساس است که این روزها در برخی محافل رسانهای و سیاسی، تلاش میشود اینگونه وانمود شود که مشی انقلابی و آرمانخواهانه نظام اسلامی دچار افول شده و در دوره بهاصطلاح «پسابرجام» یا «بعد از برجام» قرار است تغییر مهمی در اصول سیاست خارجی کشورمان اتفاق افتد؛ اما با توجه به بیانات رهبر معظم انقلاب اسلامی در مقطع اخیر میتوان مهمترین مختصات سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران را در دوره آتی چنین ترسیم کرد
اعلام خبر مرگ ملاعمر رهبر سابق گروه طالبان، آنهم پس از دو سال تحلیلهای بسیاری در میان ناظران را به همراه داشته است. علت تأخیر دوساله در اعلام خبر درگذشت وی، وضعیت کنونی این گروه و نیروهای هوادار آن خصوصاً در برابر ظهور خلافت داعش و نیز احتمال وقوع جنگهای نیابتی در منطقه، همه و همه محملهای بروز تحلیلهای گوناگون این رویداد سیاسی است.
نخستین روزهای آوریل سال جاری بود که «هنری کیسینجر» و «اریک شولتز» دو تن از وزیران اسبق خارجه آمریکا در یادداشتی در روزنامه والاستریتژورنال، با اشاره به مذاکرات هستهای میان ایران و گروه موسوم به 1+5 به تبعات برداشته شدن تحریمهای ایران پرداخته و مدعی شدند که تهران به دنبال گسترش «هژمونی» خود در منطقه است و تفاهم هستهای به تقویت این روند منجر میشود. ا
تبیین بیانات رهبر معظم انقلاب اسلامی در دیدار مجمع جهانی اهلبیت (ع)
رهبر معظم انقلاب اسلامی دوشنبه در دیدار میهمانان اجلاس مجمع جهانی اهلبیت (ع) و اجلاس اتحادیهی رادیو و تلویزیونهای اسلامی، با اشاره به نیت شوم دشمنان سلطهگر برای بازگشت و نفوذ در ایران اسلامی فرمودند: «نقشهی دوم دشمن نفوذ است. میخواهند در کشورهای اسلامی و در کشورهای این منطقه، یک نفوذی به وجود بیاورند که تا دهها سال ادامه داشته باشد. امروز آمریکا آبروی گذشته را در این منطقه ندارد. میخواهند این را بازسازی کنند. در کشور ما هم قصدشان همین است. در ایران هم نیتشان این است. آنها به خیال خودشان، در این جریان مذاکرات هستهای (این توافقی که حالا نه در اینجا هنوز تکلیفش معلوم است، نه در آمریکا؛ هم اینجا معلوم نیست که رد بشود یا قبول، هم آنجا معلوم نیست که رد بشود یا قبول) نیت آنها این بود که از این مذاکرات و از این توافق، وسیلهای پیدا کنند برای نفوذ در داخل کشور. ما این راه را بستیم و این راه را بهطور قاطع خواهیم بست. نه نفوذ اقتصادی آمریکاییها را در کشورمان اجازه خواهیم داد، نه نفوذ سیاسی آنها را، نه حضور سیاسی آنها را، نه نفوذ فرهنگی آنها را. با همهی توان (که این توان هم بحمدالله امروز توان زیادی است) مقابله خواهیم کرد. اجازه نخواهیم داد.» با توجه به اهمیت مقابله با این سناریوی راهبردی نظام سلطه، در این نوشتار کوشیده خواهد شد بهطور مختصر، برخی محورها و منافذ رخنهی دشمن مورد بررسی قرار گیرد.
مسیر مذاکرات هستهای به مقطع حساس و سرنوشتسازی رسیده است که در آن باید جمعبندی نتایج مذاکرات در مراجع ذیربط بررسی و با سنجه مصالح و منافع ملی کشور مورد ارزیابی قرار گیرد. در عین تصویب قطعنامه 2231 شورای امنیت سازمان ملل متحد بر پیچیدگی این مسئله افزوده است، چراکه از سویی هنوز در مورد الزامآور بودن یا نبودن این قطعنامه و نیز ارتباط میان این قطعنامه و متن برجام ابهامات جدی وجود دارد.
کمتر از دو سال پیش در یادداشتی به اظهارات از مشاورین احمدینژاد که گفته بود: «اگر اصولگراها برنده انتخابات میشدند، خوشحال نمیشد. همان روزشمارش آرا من تماسی با ایشان داشتم و فهمیدم احمدینژاد از انتخاب روحانی خوشحال شده است.» اشارهای کردم و همین موضوع بهانهای شد برای آنکه میان بنده و یکی از مخاطبان که او هم از فعالان جبهه انقلاب است، مناقشهای کامنتی آغاز شود. در پاسخ به جملهای از او که در آن تصریحشده بود «من هم از رأی آوردن آقای روحانی ناراحت نشدم» نوشتم
رهبر معظم انقلاب اسلامی در دیدار جمعی از دانشجویان در پاسخ به سؤالی درباره «وضعیت مبارزه با استکبار پس از مذاکرات هستهای» فرمودند: «مبارزه با استکبار و نظام سلطه براساس مبانی قرآنی، هیچگاه تعطیلپذیر نیست و امروز امریکا کاملترین مصداق استکبار است. به مسئولان مذاکرهکننده نیز گفتهایم که فقط در موضوع هستهای حق دارید مذاکره کنید و با اینکه طرف امریکایی گاهی مسائل منطقه، از جمله سوریه و یمن را پیش میکشد، مسئولان ما میگویند در این مسائل مذاکره نمیکنیم. مبارزه با استکبار جزو مبانی انقلاب و از کارهای اساسی است، بنابراین و خودتان را برای ادامه مبارزه با استکبار آماده کنید.» هرچند این بیان معظم له به خوبی روشنگر موضوع رسمی نظام در خصوص آینده اصل استکبارستیزی و مبارزه با نظام سلطه در جمهوری اسلامی ایران است، اما نیم نگاهی به خاستگاه این رویکرد میتواند اهمیت این اصل اساسی را روشنتر سازد.
عرصه مذاکرات هستهای، عرصه رویدادهای غیرقابل پیشبینی و البته بسیار راهبردی است که با توجه به اهمیت موضوع مورد بحث میتواند سرنوشتساز هم باشد. نیک میدانیم که طرف غربی بیش از جمهوری اسلامی ایران به مذاکره نیازمند است و حضور طرف ایرانی در پای میز مذاکره تنها در وجهی توجیهپذیر است که رهاورد آن به زیان ملت ایران نباشد. بدین معنا که اصل نشستن بر میز مذاکره برای طرف ایرانی فاقد اصالت است و آن چیزی که بیشتر موضوعیت دارد، رهاورد آن، یعنی ما بهازایی که باید ستانده شود، است.